هم سلولی...
خدا نکند بغض ها سنگ شوند بیخ گلو / نیاورد روزی که یک پیشوند بیاید اول تفاوت نسبت به هم / / نیاید ان روزهایی که به جای عشق ورزی / / سجاده پهن کنیم برای هم دعای / نفرت و دست هامان را برای نابودیه هم بالا بکشیم/ کتمان حقیقت بود / اگر قصد ماندن داشته باشند / نیاز به دانه پاشیدن ندارند......انکه دلش با تو نیست / خواهد رفت / حماقت است در ها را قفل زنیم / رفتنی خواهد رفت...اگر تمام افعال کلام نهی کنند / او عاقبت جمله را ناقص خواهد کرد بهانه هایت که گرفت / کاسه صبر که لبریز شد....وارنگی های زندگی وقتی / بن بست شد......به زمین و زمان / التماس نکن / ان ها اگر چاره بودند برای درمان / کنج شب سکوت نمی کردند....این ها معلول علت هایی اند که / / تقدیر برای من و تو رقم زده/ خورشید اخم میکند / اسمان باردار غم شده / زمین در لایموت سکوت کرده / و خدا همین نزدیکی باز چه خوب صبر میکند نامردمی ها را / جمله تناقض های کلام ادمیان را بیداد میکند / و در میان این همه ایهام چه فریادی میزند صداقت / کو کجاست؟؟؟ مرگ بریدن نفس نیست / قطع ضربان قلب نیست/ . . انجا که ادم / / قید احساسش را میزند.....مرده....بیهوده گام نباید زد / / وقتی ان طرف بغض ها گلویی هق هق / / نبودنت را فریاد نمی زند دل می خواهد عاشق باشد / / عقل می خواهد عاقل باشد / / این میگوید زود باش / ان میگوید دور باش / / اما احساسم این روز ها دو شیفت کار میکند / / و حقوقش را از من میخواهد من بودم و تو.... و یک عالمه حرف... / و ترازویی که سهم تو را از شعر هایم نشان می داد / کاش بودی و می فهمیدی / / وقت دلتنگی / یک اه / چه قدر / وزن / دارد پرنده ای اگر قصد کوچ داشت / / بگذار برود / / هوای سرد بهانه است / / هوای دیگری در سر دارد/ کاش احساسمان شبیه اخرین بیسکویت بسته ی ساقه طلایی نباشد /// // / برای کسی که میخواست ما را / / شکم غم هایش که سیر شد / / سیر شود میهمانم شو / / میزبانت می شوم / / / یک عمر کافیست برای تو بودن؟؟؟؟؟ / / / بگو / / ملالی نیست تنهایی همین است/ / تکرار نامنظم من بی ....تو/ / / بی انکه بدانی برای / تو/ / نفس/ / می کشم/ خواستم پاره گریبان کنم از دست غمت /// // / دستم از ضعف / / دریغا به گریبان نرسید اگه به سراب رسیدید /// // / حتما تظاهر کنید ازش اب می خورید و سیراب رد می شید . . . نذارید به دروغش افتخار کنه به یادتم //// /// // / حتی اگر قرار باشد .....شبی بی چراغ در حسرت یافتنت / / تمام کوچه ها را قدم بزنم/ چند تکه از تو پریشان افتاد / / ته فنجانی که فالم را می گرفت ///// /// / می گفت ارام نیستی / / و فردا هیچ نخواهد امد/ من اصلا به هیچ دردی نمی خورم / / / اما این دردهای لعنتی هستند که چپ و راست به من می خورند / / کاش بودی تا من هم چیزی برای از دست دادن / داشتم در این اصطکاک اجباری/ ادم به خدا خیانت کرد / خدا غم افرید...تنهایی افرید...بغض افرید... / اما راضی نشد..کمی تامل کرد / / ان گاه عشق افرید......نفس راحتی کشید / / انتقامش را گرفته بود از ادم/ در من ابری نهفته است / که به افتاب می خندد / چترت را فراموش کن اگر به سوی من می ایی / فراموش کن اگر از اسمان غم داری / / با من اینجا ارامش بیکران بارانیست که از چشم های تو سال هاست می بارد نا نوشته هایم بسیارند.... //// /// // / مثل بی قراری هایم............ ؟ ؟ ؟ من سکوتم را فریاد می کشم.... / / فقط خدا می داند اخر این ناهنجار های ذهن کجا لنگر خواهد انداخت / . دارم انگار تمام هنجار ها را می شکنم / / شاید در بی حواسی ...حواسش دلتنگ شود هم سفر /// // / هیچی نگاه نمیکنی ؟؟ //// /// // / باشه ....خدا به همراهت.... / / راسی وقتی برگشتی یادگاری ننویس ....یاد ها زود فراموش می شوند / / چیزی که عوض دارد گله ندارد/ یک نگاهت اموخت . . . چشم ها همیشه از حنجره ها بیش تر می فهمند . . در سکوت معنایی پلک می زند . . که هرگز در فریاد نیست ان معنای درون اشتباه از عاشق شدن و دل دادن نبود ///// // // / قصه انجا نفرت شد که دبل ایکس / / وارد قلب ها شد / / اگر قلب رنگی نمی شد ...کجا عاشق قربانی میگشت / / وقتی اش پز دو شد ...وای به حال معده / / اگر سوراخ نشود خدا را شکر کن/ خدا ادم های استخوانیش را افرید / / درست که نامردمی بیداد کرده / / بی وفایی پاشنه از در های قلبمان کنده / / اما او سبب ساخته نیمه شبی .....اغوشش را باز خواهد کرد / / نگاه او نگاه دیگری است / / هیچ کس اغوشی ارام تر از او نخواهد داشت/ فاصله خط عابر پیاده ندارد / دست مرا بگیر و از ان رد شو/ / قرار ما هر نیمه شب خیالت /// // / که نمی گذارد بخوابم/ مترسک راست گفت / / وقتی نمی شود رفت / / همین یک پا هم اضافیست/ گاه سکوت همان دروغ است / / کمی شیک تر / / روشن فکرانه تر / / اما با مسئولیت کم تر/ زندانی مگر به جز میله های سلولش پناهی هم دارد / / / و زندان بان بی رحمانه قفل می زند / / هم سلولی / / قلبی دارد پر از تو نامردمی است یک عمر جاهای خالیت را پر کند / / کاش قاضی زود تر حکم دل را برش بزند / / بازی حاکمی جبار دارد با سبیل های تافته ... دلی ابرویی پر از اخم خسوف عشق در امتداد لحظه های تنهایی / / مانند قاصدکی خیس / / خبر نبودنت را همه جا پاشیده / / اینجا زمینی است که مرا به ان بسته اند... مقصر چشم هایم هستند / / / لعنتی ها انقلاب میکنند این روزها نبودنت / / عجب سیلی به راه انداخته / / کاش اخر این قصه....غصه ها دامن مترسک را نگیرند.... / / می دانی نمی شود وقتی سوت پایان را زد / چه وضع غریبی دامن ادمی را خواهد گرفت باران بهانه بود /// // / تا تو زیر چترم تا انتهای مسیر باشی //// /// // / کاش نه باران بند می امد ...نه جاده انتها داشت هیچ وقت تو زمان حال استپ نکن / / همیشه باید زمان را شکافت/ / / فراتر از ان قدم برداشت / / فردا زیباست برای رسیدن به ان امروز را باید فدا کرد/ دستانش در امتداد جاده . / چشم هایش ممتد دوخته شده به در های قطار / . اما انگار باز مسافرش / قصد امدن ندارد./ / . کاش نه جاده بی رحم بود نه قطار سوت می کشید من / / / این همه ارزو . . تو . . . این همه جای خالی چگونه پر کنم ....نبودنت را / / نیامدنت را/ می سازند اشک های پاکش وقتی ./ انقلاب میکند غم هایش . / تیره و تار می شود دنیا اگر تمام خیابان هایش را اذین بسته باشند / کاش پرنده می دانست مترسک / / تاب نخواهد اورد زمستان سرد نگاهش را / لاجرم مزرعه اولین قربانی / بین همه انتظار خواهد بود/ بعضیا کنار ادم نباشند بهتره / / لطفی کنند / / / خودشون همکاری کنند/ بعضی ادما از خاص بودن گذرانده اند / / وقت بودنشان ان قدر مهربانند / / که نبودشان / / هیچی جد ادم میاره جلو چشمش / / این ها کم هستند.....و همین نایاب بودنشان ....است / / که جای خالیشان با هیچ چیز پر نمی شود / / پدر صلواتیا خاصیتش همین است . . اهسته با چشم هایشان فتح می کنند...هر انچه داریم را / / وقتی تمام دنیای ادم شدند . / وقتی تمام قلب ادم را به استعمار خود در اوردند . / خوب تا تمام نکنند این یک مشت پوست و استخوان را . / رها که نمی کنند.... هرگز . . برای دانه اهلیه ادم ها نشو....هرگز برای فرار از تنهایی اغوش سرد ادم ها رو بغل نکن . . هرگز برای انتقام از انکه رفته عاشق غریبه ها نشو . . هرگز مهربانیت را به پای هرزه علف های باغ کال پرست مریز . . اری زندگی ان است که با غرور تو . . هر لحظه اش را خودت بسازی . . فارغ از هر حسی به نیاز گاه یک نفر باعث میشه حس کنی . . زمین جاذبه ندارد . . انچه مانع از معلق ماندن روی زمین است . . نیروی جاذبه ی اوست