هم سلولی...
یکی از جایش بلند شود . . بگوید . . نه نگوید ...ممکن است برخی به مزاجشان خوش نیاید . . بگذارید ان هایی که می تازند تازشان را چهار نعل بروند . . شاید زمین این به کام سکوت فریاد معکس زند/ حواسمان باید باشد . . همیشه دست هایی خالی می مانند . . که اغوش اسمان را به زمین فروخته اند . . اغوش زمین به زمین میزند ادمی را . . اما ان بالا لیلی و مجنون واقعی است.....خدا همیشه اغوش بازی دارد . . برای فرزندان اریایی اش دنیا ارزش ندارد . . گاهی باید شقایق را بو بکشیم...نه برای هوس . . گاهی باید بو بکشیم برای اینکه . . باطنمان را پاک کنیم . . تا بداند جسمش نیست که بیقرارمان میکند وقتی شقایق از بی کسی اش ناله سر داد . . جهنم طلب کار می شود از . . ادم هایی که نوازشش نکردند . . و فراموش کردند روزهایی را که...از عطر خوشش . . صفا ی دل شان را میکردند . . ارام باش شقایق جان زندگی سطل زباله ی غرورمان شده . . تو بمیر ....با تو خواهم مرد صدای می زنم تو را . . نگو جان که جان می دهد . . جنبه ندارد این قلب لامروت....سکته میزند . . تو را که مخاطب میکند پادشاه قلبم باش . . حتی اگر . . قلمرو ات عرض شانه هایت باشد . . و دنیا فقط زمانش یک ثانیه باشد....اینجا دلی میتپد برای حکم رانی تو . . در سرزمین زیبایش ...حتی برای چند لحظه حال و هوای زمستانیم پر می شود از . . سر ماخوردگی های طولانی . . تب لرزهای ممتد .... . . وقتی تو نگاه گرمت را دریغ میکنی همیشه اگر باشی . . فراموشت میکنند . . مردمانی که اگر نباشی...می گویند بی معرفت است برای من... . . . برای تو..... . . برای ما.... . . برای این همه تنهایی کاش خدا کاری کند هدیه داده ای یک دنیا خاطره . . یک اغوش خالی . . یک دنیا انتظار . تمام این ابری ها را تو در چمدان خیس بارانی هدیه داده ای . . و من محصور در بالاترین نقطه از این دنیا . . زندان نبودنت خواهم مرد نارفیق نه شاخ دارد نه دم . . . نه ظاهرش متفاوت است ...نه از کره ی دیگری امده . . . او فقط دنیایی دارد انقدر کوچک که . . بزرگی تو در ظرف خیالش نمی گنجد...به زبان ساده تر . . حقیر تر از ان است که بتواند سنگینی لیاقتت را به دوش کشد/ اهای روزگار . . شنیده ها را باور نکن....به دیده ندیدی . . حکم لازم بر قلبمان مران . . به زمینت .....مناز وسعتش روزی لرزش قیامت خواهد شد . . کوه های مغرورت از جای کنده خواهند شد . . ادمیانت اما سر به ناکجا اباد . . از تو یک ارامش طلب دارند....کمی ارام بتاز بی پناهند ادمیان . . انچه روی پا نگهشان میدارد .....زبانشان است . . .پناه ادم که ادم شد . . خدا قهر میکند.....و هر دم در انتظار تنهایی باید می بود . . این رسم غریب دوری از اصل افرینش است کجایند ضربانی که احساس کنند . . نبض اگر بی اختیار می شود . . اگر چشمی کم سو می شود . . اگر بارانی و خیس می شوند . . ادم ها ....دلیل این همه بی قراری را درک کند . . گلوله باران غریبی داردند این روزها . . کور ....کر....شدهاند و رنگ ها هر روز رنگی میکنند . . حنای مادر بزرگ فقط به مشام پیر مرد کوچه ی دلش خوش بوست . . سال هاست انتظار چروک دستانش حس نمی شود . . بی چاره اشک های پاکش گل شد . . گل دیگر بوی شقایق نیست . . بوی کاکتوس با تمام فریب هایش ....پادشاه سرزمین عشق شده... گاهی حساب از دست ادم خارج می شود . . هیچ پاسخ معادله ها را حل نمیکند . . هیچ دارویی درمان نمیکند . . اینجای زندگی سخت می شود....اینجا دیگر فقط باید صبور بود . . تا مجهول خودش اعتراف کند وقتی با ختم مسیر را یافتم . . در گذر گاه زندگی همیشه راهت...راحت نخواهد بود . . هر چاله ای ..چاره ای به ما می اموزد . . با دوباره فکر کردن فرصت ها دوبار نمی شود . . برای جلوگیری از پس رفت.....پس باید رفت/ بت میشوند....بت میکنند . . تبر به دست پی در پی بر پیکر رنجورت میزنند . . وقتی میفهمند تمامت را زیر پایشان . . گذاشته ای . . رسم غریبی دارند گرگ های تیز دندان . . وقتی اهویی میگذرد از سیاهیه شب . . برایشان .... گاهی زندانی میکنیم خودمان را در پیله ای خیال . . خیال های تهی اگر ارزوی دل شود . . ویران میکند تمام حقایق را . . باید مراقب سراب های . . پنهان بود/ تفاوت هست بین ادم ها و ادم ها . . بین کلماتشان تفاوت هست بین همه چیز ادم ها تفاوت هست . . اما خدایی که بالای سر ما وجود دارد برای همه یکسان است . من را به او بسپار . . تو را به غیر او خواهم سپرد . . از کوچه پس کوچه های قلبم پلی زده ام . . کویر نبودنت را . . فاصله انگار از زمین است تا اسمان . . گاهی اشکی ...در مسیر گم شده ام . . گاه فریادی در سکوت خاموش . . گاه تو را به خدا می سپرم گاه از او می خواهمت . . معنیه این همه پرسه را کلمه معنا نمیکند . . یک تو میخواهد که سوت پایان تمام این دقایق سخت را بزند هیچ خنده ای دلیل سرمستی نیست . . . پس پرده . . . فریاد دیگری به گوش می رسد . . خنده ها بی دلیل می ایند....بغض ها اماااااا . . دلیل محکمی دارند...خوب جا پایشان را محکم میکند دوزخ ادمی ذهن بیمارش است . . جهنم از ان صورت های زشت نیست . . سیرت باطل جهنم ذهن ادمیست . . باید نوازش گونه ابیاری کرد . . سیرت مهربان را لکه ها را باید دود هوای ادم ها سرد است . . . سرد ...به شال گردن های احساسشان اعتماد نکن . . بوی دیگری را فریاد میزند . . زمین سرد .. نگرانیم از فصول سرد نیست . . از فصل دل های سرد ادم ها نگرانم انکه قدر دستان نوازش گر را . . . نداند . . . بی گمان پای لگد کوب را نوش جان خواهد کرد/ فقط یک نگاه . . گاهی تمام زندگیه ادم می شود . . مراقب امدن ها . . و رفتن ها باشیم قناعت کردم به چشم هایت . . به تنها قلبت . . به فقط یک نگاه از تو . . خدا یا اگر این قناعت نیست پس نامش چیست؟؟؟؟؟؟؟ . . همان هم را گرفتی . . بیا این پایین قانع بودن را یادم بده/ ایینه هم دروغ می گوید این وزها . . . مرا به من نشان نمیدهد . . . انگار او هم قصد نیرنگ زدن دارد دلی اینجا ...حواست کجاست؟؟؟ . . روزی رد پایی را در عرض جاده بو کشیده ام . . خیلی حرف بود از تلاقیه نگاهت با دیگری احساس خیانت کنی . . در حالی که تمام جاده وارونه ساز زد . . باز نبریدم دوختم ....اهای کجای برگه ی دفتر مشق فرهاد . . مجهول بود....شیرین بود که کلنگ زد . . می بودی تبر که هیچ شمشیر می کشیدیم ماهی منم بیرون از تنگ دل تو . . . تماشا نکن نفس نفس زدنم . . . مانند کودکی مهربان . . دست بجنبان تنگ بلور قلبت جان من است . . نفس...نفس اخر است.... . . عید سال بعد را نخواهد دید .....لعنتی ببین و تماشا نکن زبان نفهم . . . حواس پرت....گیج...... . . دست بردار....پیله نشکاف به امید هوای ازاد . . بیرون زندان ...هم زندانی است . . فقط کمی میله هایش بزرگ تر است....جای تو خوب است . . همین کنج بمان...لا اقل زیر پا لهت نمیکنند . . من را در اغوش بگیر غرور من مراقب اشک های تمساح باش . . . نرم و ارام اشک میریزد . . . سخت و سخت دندان میگیرد این . . وحشیه اب زیر کاه . . زرنگ/ تو را به لبخند های بی شمار سپرده ام . . . و خود را در بغض های بی شمار . . پنهان میکنم . . گاه که زیر اسمان شهر دلت گرفت ...گاهی فقط . . گاهی ....خط خطی هایم را برای تو . . بغض کن.... زنده ام نه از جانی که نمانده . . . از استخوان هایی که . . . ایستاده نگاهم داشته....!!!!!! فرق است بین اینکه انتخاب کنیم یا . . . انتخاب شویم . . . اوج میگیرند ادم ها وقتی... . . . با هم و هر دو یکدیگر را برای فردا انتخاب میکنند اعتماد کنیم به ادم ها یا نه؟؟؟ . . . این سوال . . . پاسخش تمام زندگی را تحت سیطره ی خود خواهد گرفت . . امان از روزی که تمام انچه را که ارزو داریم . . با دست های خود تقدیم نارفیق کنیم/ گاهی باید خیانت کرد به چشم ها . . به دنیا باید خیانت کرد . . به خودش هم ادم گاه باید خیانت کند . . تا طعم تلخ درد خیانت را بچشد . . برای ان هنگام که سرش و فکرش قصد خائن شدن کرد . . یادش اورد انکه مورد حمله واقع شده . . هم او دنیایی دارد به زیبایی رقص پروانه ها که دوستش دارد گاهی بین تمام لحظات زندگی بیخ گلو را . . می گیرند این خاطرات لعنتی . . تمامی ندارند . . تا تمام نکنند دست بر نمیدارند زندگی بازدم هایی است . . که قدرش را کسی باشد که بداند . . لحظه ها ارزش دارند . . حماقت است بودن برای کله های پوکی که ارزش ندارند برای ماندن . . بای بده زود غریب مانده ام در رنگ های زمانه . . چه سخت است یک رنگ بودن . . بین هرزگی های زمانه . . پا برهنه بین خارهای خشن بیایبان قدم زدن کاش خدا دستم را بگیرد سخت است دل هره هایت را روی زانو . . گرفته باشی در حالی که . . . گوشه میزنند با نیش خند هایشان . . زمانه فکر دیگری دارد در سر . . تو را با تمام دل تنگی هایت نخواهد دید دست از پا خطا کنی.... . . تعویضی . . همین حوالی کسی شبیه توست . . این است قانون عشق های هرجایی . . قانون کثیفی است..اما حالا حقیقتش . . را خوب دیکته کرده فرقی نمیکند . . گاه ادم ها در کمترین فاصله در مقیاس واحد کیلومتر . . در دورترین نقطه از هم زندگی میکنند . . وقتی قدرت درک یکدیگر را نداشته باشند... . . ایستگاه همان جایی است که . . ایستاده ایم غرب ادم را نشان میگیرند . . انجا که پر است از احساس ...کوچک است امااااا . . دنیا وسعت دارد . . خوب میدانند وقتی هوایشان به سرش بزند . . بیمار خواهد شد...ویروس نبودنشان را پراکنده میکنند . . امااااا . . واکسن بودنشان را نمیزنند . . این غرب بیمار قلبش بیمار نبودن هایشان تا ابد . . خاطره دق میکند.... بند دلمان را به بند کفش هایی گره میزنیم . . . که صاحبانشان . . پابرهنه میایند تا بی صدا بروند انتخاب که می شوی . . یعنی یکی دلش را زیر اسمان دلت . . امان میدهد . . امانش باش...زندگی دمی از تو....و بازدمی است از عشق . . زیباست قدرش را بدان