هم سلولی...
روی سنگ قبرم هیچ ننویسید بگذارید خالی باشد نمی خواهم بیایند...بخوانند...دل بسوزانند....و بروند خانه هایشان خدایا خسته شدم از پچ پچ ادم هایت که ظاهر سازی میکنند اما در خلوتشان...... تا انتهای قولون های کثیفشان بر منبر تمسخرم کشیدند و تا پاره شدن لب های نیش تا بناگو ش بازشان به تنهاییم خندیدند محبت نه کوچکت می کند .....نه از تو چیزی کم چه میشد دنیا اگر هیچ کینه ای بین ادمیانش نبود همه..همه را دوست می داشتند نقاب ها سایه هایی هستند که فقط دنبال میکنند به افتابشان اعتمادی نیست به صورت میزنند تا به سیرت دیده نشوند فاصله خط عابر پیاده ندارد....دست مرا بگیر و از ان رد شو/ همه ی اتفا ق های خوب افتادند و دست و پایشان شکست این روز ها اتفاق های خود..از ترس اتفاق های بد از افتادن می ترسند/ فراموش کردنت هنر می خواهد و من در این باب بی هنر ترین ادم شهرم/ پای معرفت که میاد وسط دست خیلیا کوتاه میشه/ گاهی لب های خندان بیش تر از چشم های گریان...درد می کشند/ مزرعه را موریانه ها می خورند اما ما برای پرنده ها مترسک میسازیم حماقت بود...... خوبی ها را در ادم ها پیدا کن بدی هایشان را نادیده بگیر هیچ کس کامل نیست/ یادت باشه همیشه خودت بندازی تا بگیرنت . . . اگه خودت بگیری . . میندازنت نه عاشق بوده اند..نه عاشق می شوند فقط شلوغش می کنند گنجشک هایی که عمری عادتشان است...پریدن از این شاخه به ان شاخه را/ برای جلو گیری از پس رفت . پس باید رفت . هر چاله ای ...چاره ای به من اموخت./ تو زندگی حقایقی هست که میشه فهمید ... اما نمی شه فهماند.......و تمام مشکلات از همین جا شروع میشه/ نگفتن صلاح است... کم گفتن طلاست... و پر گفتن خطا.... اخرین دیدارت را پلک نزن اخرین دیدارم را پلک نمی زنم......../ گاهی در ارتباط ها نباید پشت دست داغ کرد...باید میخ کوبید تا بفهمد که دیگر از این غلط ها نکند هر کسی لیاقت دست های نوازش گر را ندارد نیازش شاید پاهای لگد کوب باشد خدایا..... یا خیلی برگردون عقب.... یا بزن بره جلو............................این جای زندگی دلم گرفته من هستم و یک حس غریب....که به صد عشق و هوس می ارزد گاهی جاذبه ی یه نفر باعث میشه از جات بلند بشی و بگی شاید این.... قضاوت ...در باره ی ...دیگران کار من نیست قضاوتم با تو نیست برای من افت دارد از دردهای دیگران تجربه کسب کنم تا پیشرفت کنم دردهای ادم ها...معادله نیست...درد ....درد است غم..غم است....اشک های ادم ها موش ازمایشگاهی نیستند..برای ازمون و خطا محصورم در این اتش کده...تنت ..مرا می سوزاند و اغوشت جای امنی بود ماقبل نگاه همسایه اما حالا تو برای من ...غریب ترین...حس عالمی حیف بودم...حیف شدم... میل بودم ناملایم شدم... از تو دور می شوم...ان قدر دور که بتوانم خودم را هم فراموش کنم ان زمان است که.....من هیچ خاطره ای از تو را بهانه نخواهم گرفت من در فراموش کردن خودم تو را هم از یاد خواهم برد.... برای من...برای تنهاییم برای تو...برای تنهاییت برای ما برای تنهاییمان برای خدا..برای تنهاییش هیچی..............انگار .........خدا هم تنهاست... گاه نباید بغض را شکست .... برای همه کس ...... گاهی ادم خالی نشود سنگین تر است/ چه دردی می کشند ادم هایی که درون گرا هستند و در تنهایی فریاد میکشند تا در هیاهوی ادم ها اشک تمساح نوش نکنند چه زن ..چه مرد....اینان اسطوره های یک جماعتند/ حافظه ی ادم های غمگین قویست می دانند کجای ان روز مردند/ همان بازیه معروف زندگی به شرط فریب به سادگی در گفتار فلاسفه هم نمود کرد ... چه دنیای کثیفی ... کودکی که یک روز به دلیل ... صورتش را به معصومیت بوسه میزدیم حالا باید از حمله ی حیوان درونش زار بزنیم خدایا به کدام دو پایت اعتماد ممکن است/ لطفا نام ببر/ نه قدر مطلق دارد...نه طول و تفصیل فاصله همیشه زیر رادیکال ذهن درد اور است بیجهت انگ فاصله از میزان عاطفه نمی کاهد نبندید در فاصله ها ادم ها جای ادم ها را گرفته اند فاصله به مرگ راضی میکند ادم را تابلوست دیه امپولی یارو...بزنم سوزن بادد بخوابه سلاممممممممم گلزار جونننننننننننننننن پروانه ی دل که شکست . . . . . . به تار و پود دنیا ...هم التماس کنی....بر نخواهد گشت مکدرات در ذهن خواهند ماند تا از نمای نزدیک شاهد شکستن شیشه ی دل باشد درکمان از عشق تا نوک بینیست اما توقعمان از عشق سر به ناکجا ابادش گذاشته..... کاش کمی باورش می کردیم بعد ادعایش را فریاد می زدیم گاهی به گذشته که فکر می کننم خسته می شوم....چه قدر خستگی گذاشتند و رفتند......رسم زمانه است باید با خوب و بدش ساخت/ محبت ...ویشکونت نمی گیرد کمی احساست را خرج عاطفه کن زمان............از دست رفت...جسد دیگر حالی برای دلدادگی ها ندارد این ارامش سگی را اگر در خواب دیدی سلام مرا هم برسان/ فقط برخی دست ها مرهم برخی قلب هایند مابقی فقط زخم مینهند فقط زخم/ چه لذتی دارد بعد از یک سکته ی ناقص یک دود هم پر از سم وارد ریه شود........این زندگی ...تمام گاهی بعد از فتح جسم روحش را هم فتح کن.....این یعنی تمام در مقابل تمام حالا که تو امپراطور احساسی مراقب چشم های بسته ای که بو شوق تو به دیار جنون پر کشیده باش همیشه..دستانی بالای دست های شما...ج.لان می دهند این یادمان باشد به کوتاهی ان لحظه های شادی که گذشت غصه ها هم خواهد گذشت.... عشق بازی نمی کنیم شاید با عشق بازی .....................................می کنیم/