هم سلولی...
حالا دیگه زمان :فریاد زیر اب.درد بی صدا.شنا بر خلاف مسیر اب.فریاد درسکوت.خنده در دل.اشک پشت پلک.اما عشق را چگونه میتوان فریاد نکرد.مگر میتوان در سکوت گفت انچه را باید.زمانه خوب پند می دهد.می اموزد که فریاد بزن سکوتت را در دل چاه وفریاد بزن اما بی صدا .وای از دل ها چه رنج ها را که بایدتحمل کنند. بارانی شدم/مشروط/رسوایی شدم از افسون چشمهایت/ تا میدانستم هیزم شدم برای حرارت دادن به دست هایت /امدم با تو به اعماق جاده های نامعلوم پر خطر/چون تو خواسته بودی از کلمات جمله هایی ساختم در ستایشت/قلبم را در نگاه زیبایت جا گذاشتم/انصافت کجاست باز از محالات سخن میگویی/در حسرت جمله ای از تو باور کنم تنهایی های روزها ی سخت را./حال که مرابه وادی خود کشاندی از ناله ها دم نزن/سکوتت را بشکن بگو که دوستم داری.r.m دلم میخواست دست هایت را که از سردی روزگار در جیبت نهان شان کردی ان قدر می فشردم وتو انقدر فریاد میزدی که تمام دنیا بداند یکی را داری که در این سرمای جان کاه حرارتی در تو ایجاد می کند .که حتی دیگر سرد ترین نگاه ها شرمنده شوند از بی توجهی هایشان .دست هایت به حرارت وجودم گرمایی دو چندان میبخشد ولی افسوس که تو نمی بینی .شاید هم سردی زمانه دید را از چشمانت گرفته.پس بی خیال اگر چشمانت نمیبیند این منتظر را.r.m زمانه:پر از مین های خوشه ای/عشق:فریاد زیر اب/عاشقانه ها:کو گوش شنوا/فقر:مهارش کردیم/دریا:پر از خرچنگ/ باران :بوی بهار/دل تنگی:بغضی در گلو/کنکور:شک الکتریکی/صداقت: تو قصه ها/وفا:گمشده در شهر/چشمک:از مد افتاده/ارامش:دور از دست رس/خنده:زندانی پشت لب ها/قلب:زخمی وتنها/نگاه:نخوردت/دیوانه:تو خوشی/ باشد تو سرت را همچو کبک زیر برف کن تا نبینی اثار گنا هانت را .ولی انقدر زیادند این جفا هایت که تا قیامت نمی توانی سرت را بیرون بیاوری .باید ان قدر زیر ان مخفی شوی تا تمام حرف هایم تمام شود.یعنی تا اخر دنیا پس سر از برف بیرون نیاور .حالا دیگر تو ماندی وتنهایی ومن ماندم یک عالمه حرف .خدایا ببخش گناهم را این گونه سنگ دل شده ام از دست دنیایت .وفریاد حق این دل عاشق نبود .صبر را هم به دار کسیدم اما خبری از بخشش ندیدم. بهارم را با تمام امید وزیبایی به کام مرگ کشاندی و به زوال کشاندی.تا توانستی سم پاشیدی بر نهال ارزوهایم تا حاصلش نابودی کامل شد.بی انصاف لا اقل خزانم را که چون سایه ای از سیاهی چهره ام است نظاره کن این خزان را تو با تمام بیرحمی بر نشاندی . خوب که نظاره کنی میبینی چهره پلیدی را این چهره خود توییییییییییییییییییییی. گفتی در وجودت موجی از محبت است بیا .امدم چون تو ازمن خواسته بودی.بی هیچ تردیدی سوار بر موج خواسته ات شدم این تنها گناه من بود.حال که بر احوال خود نظاره میکنم فقط مرگ ارزو هاست که خود نمایی میکند وغمی سنگین بر شانه هایم.تو بی رحمی را به حد بالایش رساندی .تو غرق در گناه /من ماندم ومرگ ارزو هایم/ اگر روزی خیزم از این تیر شصت مرا خانه ی پیر زن هست بسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس. یک سال گذشت ومن هنوز رفتنت را باور ندارم.تو حالا که به وجود گرمت نیاز دارم نیستی.تو با اون انگشتای گشیده واون قد بلندت دیگه نیستی که ببینی روزها چه دیر میگذرند وچه دیر خورشید این روزها غروب میکنه. وای که چه بد وقتی تنهام گذاشتی با این همه حرف که فقط تو خوب گوش میکردی.ای کاش برای یک بارم که شده صدات رو سرم بلند میکردی ولی انگار تو بودنت هم ساکت بودی.به تو هرگز نمی گویم خدا حافظ چون میدونم که داری به حرفام گوش میدی.دووووووووووووووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسسسسسستتتتتتتتتتتت دارم .تووووووووووووووووبهههههههههههههههههههتتتتتتتتتتتتتتتترررررررررررررررر یییییییییییییییننننننننننننننننییییییییییییی. گفتم از اسرار درونم که باورت شود .از قلبهای زخمی برایت نشانه ای اوردم تا ان را پینه کنی یادت هست که بر ان زخمی افزودی؟ دم نزدم .از چتری برایت گفتم که فقط جای تو را زیر ان خالی کرده بودم.وتو خوب پر کردی ان جای خالی را.تمام گنجینه ی لغاتم را هر انچه بود از شعر برای چشمانت به نظم در اوردم .اما تو چه بی وفا بودی.اگر می سوزاندی ابیاتش را ملالی نبود بلکه شعرهایم را خوب تقدیم کردی به دیگری. خوب چشاندی به من از بی وفایی هایت .حالا اسوده بخواب. خدایا:خدایا این بار امدم درخواستی کنم از درگاهت.نه برای خودم بلکه برای یک دوست نا اشنا .انکه در حسرت اغوش گرفتن کودکی ثانیه شماری می کند.او دامنی پاک دارد تنها خواسته اش مادر شدن است.تو بزرگی وتوانا گوش کن غم پنهان زنی را که در حسرت دستانی کوچک از تو کمک میطلبد.خدایا شیرینی زندگی را به او بچشان ای قادر بی همتا.خدایا در این شب عزیز دعایش را بپذیر.ممنون از توجه ات خدااااااااااااااااااا. اگر اجازه دهی تا خود صبح نگاهت میکنم. نه تا قیامت.نه تا زمانی که دید در چشمانم هست اجازه بده تا نگاهت کنم.اجازه بده تا عاشقانه نگاهت کنم تا همه از عمق نگاهم به تو حسرت ببرند.اجازه بده تا در زیر چترت زمانی هر چند کوتاه خستگی هایم را از تن به در کنم.اجازه بده تا در غم ها سنگ صبورت باشم.اجازه بده تا سپیدی زمانه مراقبت باشم.اجازه بده تا تا اخر دنیا با تو بمانم.r.m وقتی که بهت گفتم تو همه ی دنیا می وتنها دلیل زنده بو دنم فقط تو هستی /خندیدی/وقتی از اعماق قلبم گفتم تو تنها امیدی برای زندگیم /خندیدی/وقتی از انتظار گفتم باز /خندیدی/گفتم باران میشوم بر لبان خشکیدهات باز /خندیدی/وقتی گفتم چتر تو میشوم تا باران بند اید وتو گزندی نبینی از طوفان/خندیدی/وقتی از نگرانی هایم گفتم برایت باز/خندیدی/حالا من ماندم وارزو هایم تو بگو ایا داشتن ارزو کجایش عیب که تو به تمام ان ها خندیدی. از ادم برفی بودن متنفرم/واز اونایی که با کوچکترین حرارتی ذوب میشن/ ادمایی که با یه نسیم ملایم ریشه هاشون میلغزه /از ادم برفی هایی که امروز عاشق وفردا فارغن بیزارم/ادمایی که این خصلت رو دارن ورنگ مو /نوع بینی /رنگ چشمای متفاوت/و......./براشون میذارن و اونا از زیبایی های خودشون غافل میشن بیزارم/ یه ایرونی زیبا که تو دنیا تکه/چرا ادم برفی میشه تا براش چشم وگوش و مو بذارن/تقدیم به همه ایرونی های اصیل وزیبا. انار یه میوه ی بهشتی ودارای دانه های زیادیه/میگن در هر اناری یه دونه ی بهشتی وجود داره/این هدیه تقدیمت وگوارای وجودت /اما تمام دانه هایش را بخور /خواه ترش خواه شیرین/ درست مثل زندگی میمونه این خوردن انار/دانه های ترشش مانند روزهای بد تو زندگیت /دانه های شیرینش روزهای خوب زندگی/اما عزیز دعا میکنم تا قسمتت از انار دانه های شیرینش باشه/پس میل کن گوارای وجودت/ r.m اینجا چیزی به حراج میرود./حراجی دردناک /حراجی پر از حسرت/ این یه حراج واقعی از بهترین وگران بهاترین اندوخته هاست/این جا ادما عزیز ترین داشته هاشون رو به حراج میذارن/خدا حافظ عشقها ی پاک /خدا حافظ کلبه های ساده وپر از مهر/خدا حافظ دل بستگی های ساده وبی الایش/چه خوب حراج میروند زیبایی هایمان ان هم به قیمتی ارزان./مبارکمان باد که چه ارزان می فروشیم گران ترین الماس هایمان را. وقتی کسی نیست تودنیا حرف ها تو گوش کنه /یا اگرم هست فقط گوش میکنه ولی تو رو درک نمیکنه/ وقتی کسی رو نداری که تو سرمای زمستون با بازدم نفسهاش گرمت کنه/و قتی تنهایی از درون داره نابودت میکنه وجز صدای خودت صدای دیگری رو نمیشنوی/وقتی هیچ چشمی به انتظار دیدنت لحظه شماری نمی کنه/اون وقت بدون دیگه هیچ خونی تو رگهات جریان نداره/و تو یک مرده ی متحرکی/پس تا رگهات هنوز خالی از خون نشده یه کاری کن چون وجود پاکت عزیزه /حتما یکی هست که تو رو عزیز میدونه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اون کیه بگه تا دیر نشده. دور زدن تو مرام ما حالا دیگه یه رسمه باید باورش کنی /چه خوب چه بد/پس یاد بگیر که چطور دور بزنی ادما رو/وقتی داری جایی زندگی میکنی که همه به فکر دور زدنت هستن پس تو هم یاد بگیر که چطور بزنی ادمارو/حتی اگه به قیمت نابودی یه انسان باشه/تو این برهوت یا دور بزن یا نابود شو/وقتی صداقت جا ش رو داد به دروغ پس تو چرا نگویی /بگو تا بشی یه دروغگوی بزرگ /یه روباه /تا همه بفهمند که تو هم وجود داری/ووقتی تمام وجودت از الودگی ها پر شد /اون وقت میفهمی زندگی بین این ادما محاله/باور میکنی حالا دیگه دورزدن ممنوع نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتی بیا/ امدم چون تو گفته بودی و پای نهادم در جاده ای که تو بلد ان بودی /خسته شدم ودم بر نیاوردم/ در جاده ای بی انتها بدون جرعه ای اب به امید رسیدن به بر که ای/جاده پر بود از فراز ونشیب/انگار تمام وجودم فقط تو را میدید/ و تو در فکر انتقام از که بودی؟/انتقامی که گرفتی سخت شکست تار وپود رنجورم را/خدایا به تو پناه میبرم از سراب انتقام روباه مکار زمان/تو نگهدارم باش /تقدیم به تمام دل سوختگان جاده ها ی بی سرانجام فریب. یادت است روزی که از عشقم دم زدی وگفتی عشقت زیر رادیکال است /به تو گفتم نشانم ده تا باور کنم که دوستم داری/جواب تو این بود دیدن عشقی که زیر رادیکال میاد ممنوع است /چه راست گفتی وزمانی که راز پنهانت فاش شد چیزی که از رادیکال بیرون امد /فقط دروغ بود / فریب بود/شرمندگی بود/ابرو بود/زنگار قلب تو بود/اه وحسرت بود/غم بود ودرد/تو راست گفتی/ این قلب وعشق من به تو بود که پاک پاک مانده بود زیر رادیکال./ تقدیم به قلب های زیبا وپاکتان. ادما برای رسیدن به خواسته هاشون/چه کارها که نمی کنند/شعر میگن/ارزو در سر میپرورانند/نقاشی میکشن/تو مد لباس ومو وابرو غرق میشن /خیال پردازی میکنن /زمین وبه اسمون و اسمون وبه زمین می دوزن/ ما همه تشنه ی محبتیم/من برای رسیدن به اعماق وجودت عزیز /از همه گدایی میکنم محبت را وهدیه می دهم به تو تا تمام لحظاتت را پر کنی از احساس خوب زندگی/واین گدایی افتخار یست برایم ولذت می برم از ان. از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست من سوخته ام در تب:ان قدر که امروز بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست غمدیده ترین عابر این خاک منم من جز بارش خون چشم ما مشغله ای نیست زمانی هر جمله ای از تو برایم زندگی ساز بود حتی دروغ هایت /پس بیا وبگو دوباره ان دروغ ها را چون تو میگفتی باور کردنی بود /چه زیبا سخن می گفتی وچه زیبا ودلنشین بود فریادهایت گویی زمانی که فریاد میزدی انگار تمام وجودم را پر میکرد از عشق /دلم میخواست بلند تر فریاد میزدی ومن استواریت را بیشتر حس میکردم/گر چه سیمایت خیلی زیبا نبود اما برای من تو زیباترین ها بودی /چون هر حرف/هر کلمه/هر جمله ی تو نفس بود و زندگی.برایم ستایش میکنم تو را ای افریدگار بی همتا/ای که جان دادی وجان ستان تویی/ستایش میکنمت نه در زمان خاصی بلکه در تمام حالت ها میستایم تو را ای خدا/خدایا قلبم را مالامال از عشقش گردان تا انجا که لیاقتش است/من را از گزند افت شهوت برهان که چون زالو خون پاک در رگهایم را الوده نسازد. زمانی سخت در پیش روست پر است از احساس بد رهایی/ احساس رسیدن های زود وبریدن های زودتر/احساس حباب گونه ی عشق های سست/احساس افتادن های باران افسوس از گونه های من وتو/احساس گرگ های تا دندان مسلح به قناری های خوش اواز/وهمه ی اینها نشان از تنها ماندن من وتوست در مسیر ی نامعلوم. گفتی هدیه ای بده تا باور کنم دوستم داری.پس برایت اوردم انچه زندگی در گرو اوست /اوردم اما خوب پاسش بدار ودر نگهداری از ان دریغ مورز .عزیزش بدار .تنهایش مگذار. این اخرین هدیه ام به توست .پر است از احساس زیبای عشقی پاک به وجود زیبایت .کوچک مشمار این اخرین هدیه را اری قلبم است تو ان را خواسته بودی . از افتاب پرست بودن بیزارم واز همه ی اونایی که مثل افتاب پرستن رنگ عوض میکنن ودر محیط های مختلف به رنگ های گوناگون متغیرند .راستش را بخواهید انسان خود افتاب پرسته چون در هر ثانیه در حال عوض کردن یک رنگه .وواقعا خوب رنگ عوض میکنه این موجود .گاهی مثل کلاغ داد وفریاد میکنه /گاهی مثل کفتار نابود گر/گاهی مثل روباه حیله گر/زمانی میگه برات میمیرم روز بعد قاتل جونت/ وای بر باطن ادما که فقط خدا از اسرار درونشون اگاهه. بناهای زندگی ات را اگر سست بسازی /ودر سایبانی که انتخاب میکنی دقت نکنی در باتلاقی گرفتار میشوی که راهی برای بیرون امدن از ان نیست /پس قبل از فرو رفتن در ان این سه نکته مهم جلوه میکند عزیز.1شناخت 2 شناخت 3شناخت لعنت بر تو که تمام وجودش را به وادی بازی های مالامال از دروغ وفریب بردی وعشقم را به مسلخ کشاندی با هزار نیر نگ معصومی که فقط تکیه گاهی امن می خواست از برای ارزوهایش وتو با بدترین حالت ها قربانی کردی وجود پاکش را.حال که بردیش به مسلخ / چاقویی تیز بردار تا راحت جدا شود سر از تنش. اینه تصویری رو شن از تو به نمایش میذاره اگه میخواهی ببینی که در وجودت چه پنهان شده کمی با اینه خلوت کن .میبینی انعکاس درونت را .وکوه خوب منعکس میکند.صدای درونت را.پس داد بزن .وبگو ای خدا برسان انعکاس درونم را .که من دو ستش دارم بیا. از سنگ هایی که به طرفت پرتاب می شود بنا یی محکم بساز / اونایی که بدون نام ونشان به کلبه ی زیبایت وارد می شوند وگزافه می گویند ذلیلند ونداشته هایشان را در تو پیدا کرده اند پس دونشان شمار .این ها کوچکتر از انند که خللی در کارت باشند .اما اگر کسی با صداقت وارد شد از نظراتش بهره بگیر هر چند / از کلامش برنجی/ پس ای عزیز بنایت انچنان محکم بساز تا قفلی باشد بر دهان یاوه گویان. چه بد زمانه ای شده که میگیرد از گل به هنگام خوش رقصی اش تمام ارزو های زیبایش را.زمانی که با تمام وجود قصد دارد خوش بو کند اطرافش را /واین روزگار چه بد تا میکند با این موجود لطیف که هیچ ازاری ندارد /جز مهر ورزی / به جرم ضعفش دراین دنیا به مسلخ می کشند وجود پاکش را/پس ای عزیز قبل ازدفن گلها سعی کن برای شادمانی اش خوب ببوئی تن لطیفش را سپس دفنش کن با احترام.استعاره از تن ادم ها یی که تن پاکشان چون گل عزیز است. زیر چتر من اگر می ایی صادق باش/زیر چتر من اگر می ایی تا بند امدن باران باش/زیر چتر من اگر می ایی بادلی پاک بیا/زیر چتر من اگر می ایی تا دم مرگ بمان/زیر چتر من اگر می ایی روباه نباش/زیر چتر من اگر می ایی تو به فکر پر کندن از این وحشیه بی یار نباش در لحظه های بی کسی وتنهایی فقط وجود تو بود که شوق زندگی دوباره را به من اموخت تو که در تمام لحظه ها ی زندگی فقط یک کلمه به من اموختی وان عشق بود. چتری شدی برای من در روزهای بارانی .اشک شدی بر گونه هایم در وقت غم.سرخ شدی بر شرمندگی هایم.طاقت شدی برایم در دردها.حرارت نفس تو گرمی داد به تن رنجور خسته ام. تقدیم به r/a /h/aa به کدامین ستاره بگویم حرف های درونم را .هر زمان که لب گشودم گفتی خاموش چیزی نگو.خدایا اگر برای تو نگویم پس به که گویم این ناگفته ها را ای دوست.وای بر من که نفهمیدم منظورت را.زمانی که خود را به تو سپردم دانستم که تویی والاترین منتقم ودیگر هیچ نگفتم . زمان شکار پروانه هاست .این روزگار تهی از محبت ومردانگی چه ماهرانه شکار میکنند پروانه های باغچه ی تنها یی را به نیرنگ رساندنشان به شهد گل.و چه خوب به دام می اندازند ساده اندیشان این باغ را.چه شکارچیان ماهری شده ایم وخوب پر میکنیم از پروانه های زیبای خوش رنگ. مثل یه حل شونده تو حلال نباش .که به سرعت تو حلالش نابود میشه.سعی کن تو حلالی حل بشی که ارزشش رو داشته باشه .ادمای زیادی بودن که عزیز حلال بدی رو انتخاب کردن وچنان ذوب شدن که حتی اثری به یادگار نگذاشتن .زمانه ی امروز اون حلال خطرناکه.زمانه ای که در اون حتی نمیدونی بی اجازه نفس بکشی. چه روزها گذشت وبا خیال تو سر کردم به شوق پروانه ای شدن.وای بر گذشت ثانیه های عمرم.چه شبها که با خیال تو سر به بالینم وا ی به گذشت ثانیه های عمرم.خیال اگر عیب است در این زمانه پس چه خوب شد که رفتی از ذهنم. حالا که رفته خیال پوچ تو از ذهنم پس خوش به حال ثانیه های مانده از عمرم.معذرت اگه قافیه هاش ناقصن به خاطر این خیال ناقص که برده هوش از ذهنم. شرایط زندگی هر طور پیش برن مهم نیست .مهم من وتو هستیم که از این شرایط قصر زیبایی بسازیم نه ایده ال بلکه در حد انتظار.پس با درایت شرایط بد زندگی رو اون طور که دوست داری بساز از همنشینی با کفتار ها ی روزگار دوری کن .جز خدا پناه دیگر مگیر.هرگز عشق را به مفروش.یه دارم مخصوص راز ونیاز با خدا kajkolah777.lxb.com تاوان کدامین گناه را از من گرفتی زمانی که با قلبی شکسته به سویت امدم .مگر نگفتی هر وقت پشیمان از کرده هایت شدی بیا.امدم اما نبودی .شاید دیر امدم که راهم ندادی.شاید پاک نیامدم که قبولم نکردی .ولی ای بخشنده ی مهربان هرچه بودم امدم به سویت هر چند رو سیاهم .تو ببخش مرا وبگذر از گناهم. چه زیبا بود زندگی شما دو خواهر و چه زیبا بود دل کندنتان از خاک.زمانی که زیر تیغ سرهایتان را جدا کردند هرگز قلب هایتان از هم جدا نشد .کاش همه ی ادما مثل شما قلب هایی داشتند که هرگز از هم جدا نمیشد.حتی به زور تیغ.برای دو قلوهای به هم چسبیده. خدایا از جاده های بی انتها ی دروغ وفریب برایت بگویم یا سراب بی اب در مسیر تشنه ای که در پی جرعه ای بانگ میزند.از هزار توی پوچ و نیرنگ برایت بگویم یا کفتارهایی که افریدی و هر روز میدرند اهو های زیبایت را .خدایا چاره ای ساز تا دنیای زیبایت را الوده نسازند.