هم سلولی...
1خط خطی های ذهن اینایی هستن که من حذفشون کردم از خودم تو خود دانی با خودت 2اونی که خروس بیخبر ه به اومدن اونی که کبوتر بیخبر به رفتن حذف 3اونی که نمیداند و نمیپرسد و مدعی با من به سر جنگ حذف 4عشقی که به تن داد تن اونی که زخم داد به تن حذف 5انکه رنجاند دوستم به غلط و نماند به عوض گله انکه شکست غرور دوستم به هوای دماغ حذف 6انکه بازیه دلش دلم بود به نیش لب انکه نماند به زخم زده بر دلم حذف 6حاکمی که حکم بازیش دل شد و به قدرت حاکمیش برید دلم و سکوت حذف 7نارفیقی که تا نیمه های شب گذاشت چشمی به انتظار در حالی که عشقش مرد به انتظارش حذف 8نا پدری که داد لبخند به هوایی دیگر و اخم داد به اهل خانه اش بسیار حذف 9زیبا رویی که داد تن به هر دلی به شبی و کشت فرهادش به یک لحظه دیدار حذف 10انکه که داد مالش به گلی به نوای هوای تنش و پر پر کرد نازنینی به دلیل فقر بسیار حذف 11بی ابرویی که برد ابروی دلی به کینه در حالی که حق نگفت و مرد طرف به ان کینه حذف 12دزدی که ربود دلی ز دلی از پی حسد در حالی که عاشق نبود و جدا کرد ان دو از پی حسد حذف 13قاتل کسی که کشت یتیمی به قدرت پول چون که قدرتش بنماید زد و رفت حذف 14ان سرزمین که الوده شد به فریب تنها من را اه که دیگر بمانم انجا حذف 15حیف ان مادری که پیر شد از غمش هر دم و ان پسرک باز رفت به کار خودش حذف 16لاف زنی که زد لاف گزاف به زبان و عاقبت به فریب زبان زند لاف به من حذف 17بیسوادی که دم از علم زند و در بازی تو را کند سیبل ترکشش حذف 18زشتی که به خرامان زلف وچشم بست خود را به ریش صاحب دل حذف 19من چاکر میشوم دشمنی که از زد سیلی به گوش به پند اموز و دور میشوم زه دوستی که خندد به اشتباهم هر روز 20انکه خورد و شکست لیوان میزبان به پر رویی باید که حذف شود تا ابد نکند پر رویی حذف 21ان دو پای کله پوک زرنگ به خیال خودش که کند زرنگی به کیش و ناموسش حذف 21عاقبت فکر بیمار پر زغرور خودم که خندید به اشک یارش به نیمه شبی باید که کشته شود زمن و بعد حذف 1دل شوره ها حاصل اعمال ذهن است از سوی خود ادمی یا اثر محیط 2نوع تربیت ما ومحیط خانواده تاثیر میگذارد بر افت روح جنبش گر ما 3من کاری به فقر اقتصادی ندارم اما فقر تربیت ما مانع از بروز صحیح احساسمان شده و منجر به دل تنگی هامان 4ما در زمانی زندگی میکنیم که حتی از بروز احساس به هم ناتوانیم چه رسد به درک که مقوله اش عمق بالایی دارد 5در روان شناسیه مدرن کسی که نتواند احساس درونی اش را به زبان اورد و تهی کند خود را انچه دوست دارد به مرور دل واپس زده کنج غم مینشیند 6در خانواده ای که والدینش حیا را در قالب خشک و بیان احساس را گناه محض قلمداد کند فرزندان در اینده یاد نخواهند گرفت چگونه انتقال دهند احساسشان را 7وقتی حتی دلی با یک کلمه دوستت دارم میلرزد و عاشق میشود بدان ان عشق فقط احساس است که سال ها کسی نگفته و حالا عشق قلمداد میشود 8تربیت غلط را ببین تا کجا پیش رفته که ما تشنه به یک کلمه زندگی را میبازیم و نهایت با همان یک کلمه که بگوید دوستت ندارم جان میدهیم 9واقع قضیه زندگی است که با یک کلمه ویران شده و نهایت دلتنگی یاس و ناامیدی وبال گردن 10گلم عشق کلمه نیست /عکس نیست یک عمرماندن است یک عمر فراز و نشیب است یک عمر احساس است 11کلمه ای که با یک نقطه خدا شد و با همان جدا قابل ستایش نیست 12ادمی که یک شب امد و یک شب رفت عشق نیست که با رفتنش دپرس گیری 13ادمی باید که استاد خود باشد بخواند بپرسد قبل از اینکه تجربه کند 14احساست را به دل بده دل را به دل احسا س به احساس دادن اخرش دپرسی تو میمانی و دل واپسی 15عشق زیباست عاشق قابل احترام احساس زیباست با احساس در اگر بتوانی با فکرت چهار چوب ذهنت را بسازی 16زندگی پر است از ادمهای کله پوک یکی عاشق است روز دیگر فارغ یکی زبان میریزد که انگار فرهاد تبر زن یکی اشک میریزد انگار شیرین به غم فرهاد در گود که بیاندازیشان میشوند شیپور زن جلاد 17در دنیای مجازی همه را تنها دیدم تشنه محبت وای به دنیای واقعی همه جولان میدهند و به دنبال خانه ی دوست 18کوتاه این سخن دپرس از ماست که بر ماست اجباری به خوردن نیست تفکر ساده بیرونش میکند از تو 19خدا را که در اغوش گیری بیرونی از دپرس تنهایی مال ادم است که تفکر کند نه اینکه کنج غم در اغوش و بانگ زند که بیکس است 20خوب شد که تن به تن ندادیم هر دمی به عکس ما خود نقاش هر عکسیم به دیوار روزگار/ 1سرما بهانه بود تا لحظه ای زیر پر وبالت ذوب شوم در قلبت 2پرسیدی منبع نوشته هایت کجاست؟ نوشتم هر وقت بغض گلویت اشکم را جاری کرد 3کاش میشد مچاله ات کنم همه ات را در چمدان قلبم تا تنهایی سراب نسازد در ذهنت 4میدانی اخر دنیا شد وقتی گفتی گلویت تاراج موری به زیر خاک به سبب درک بد روزگار 5پنجره راکه باز میکردی اولین کسی بودم که حاضری میزد اما بغض توان خود نمایی نمیداد 6در دنیای مجازی نه گوش دیدم نه چشم نه قلب بود نه حس تو بودی و اشک ریزانم از غمت 7کاش حذف میشد فاصله ها از گنجینه لغت وقتی دستی دارز به سوی دستی 8میترسم از روزی که من باشم تو هم باشی اما توانی برای قلبم نباشد تا اغوش سرد تنت شود 9تنها چیزی که پرتاب میکنم به سویت شوتی از بیکران احساس است بگیر مال خودت 10تن ارام میخوابد اما کلنجار ذهن پر میکشد به اشیانه عشقش که مبادا در بیکسی کنجی غم دارد 11بزرگ ترین دروغ گوی شهر بودی اما من تو را راست ترین دروغ شهر میدیدم 12امبولانس سفرم جیغش نزدیک به دیار دیگریست چه خوب شد امدی در واپسین درود 13دریای احساسم برای تو پینه ببند تنهایی ات را نکند بغض کنی که تن هایی 14لعنتی انگار مهره ی مار دارد تا ناله میکند اشک ریزانم شروع میشود 15نمیدانم در کدامین نقطه ی این شهر به کلبه ام امدی اما با تو دوست میمانم 16کاش گم میشد تنهایی ات در خسوف تو میشدی من و من حل در تو 17سایه به دنبال صاحبش میدود عاشق به پی عشقش تا ارمیدن بر خاک 18تمام عشق در یک چیز خلاصه شد برایم ناب ترین ها برای ماندنی ترینها زیر رادیکال جذر میدهد 19خدایا امشب برایش میخواهم هر چه میخواهم برای خود تو بریز به پایش هر انچه میخواهد 20خمار که میشوی در چشم یکی انگار مسافری برای چشمش وای به روزی که بگوید اخراجی کوله بارت غم دنیایت مات اشکت جاری قلبت تهی تنت سرد جان میدهی تا بروی/r 1این روز ها ذهنم کلنجار افعال شده میگوید رفت اما در چرایی اش مانده لعنتی دلیل میخواهد ذهنr 2گاهی که ادمی به خلوت می اندیشد به کردارش ته ذهنش تهی میشود و نهایت فراموش میکند / 3راست گفتی به غریبه ها عادت نباید کرد میرود و تو با دنیای مجهولاتت معادله حل میکنی/ 4ذهن را بر اشفته کردن به سراب ها از تو استخوان سازد و او را نیش باز تا بناگوش/ 5همه میپرسند مگر کوه کندی نمیدانند دل کندم 6کلنجار به ذهن ادمی چیزی نمی اورد اما به وقت باارزش خط کج/ 7کاش میگفتی دلیل رفتنت این روزها تو نیستی ومن جا ماندم در تو مرا برگردان به خودم بعد خدا نگهدارr 8نمی دانم به کدامین خسوف دود شدی که بوی زغالت هم نمی ایدr 9ساعت را کوک میکنم همین حالا نیایی کوکش به ان دنیا/r 10ان قدر در اتنظار حل شده ام که رفتنت ایبسیلن هم به حساب نخواهد امد فقط دنبال تجربه ام 11راست گفت دوستم حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه شد 12سایه دنبال صاحبش میرود عاشق از پی عشقش تا زمان ارمیدن بر خاک 13باشد ما مانده در دنیای تو و تو رفته در دنیای دیگری خوش باشی هر دو دنیا میگذرد 14راست میگفتی تو از نخودی بودن بیزار بودی اما از قلب ما بیخبربودی و بیخبر رفتی 15هیچ کس حرف دلم نفهمید جز جراحی که تیغ کشید و اهش فریاد نامردمی ها بود 16همه از احساسم کندند و پینه بستند تنهایی خود را باشد دریا کویر نشود به خاشاک روزگار 17زندگی را کلنجار ذهن های خسته در تنهایی یافتم در دنیای مجازی انگار همه گم شده اند در خسوف طولانی شب 18میترسم از روزی که من در اغوش دیگری و تو در اغوش سومی هر دو فریاد تن هاییمان سکوت شب را بشکند 19انتهای کلنجار ذهنم فریاد خوشی است برایت خوش باشی جز این برایت ارزویی نیست 20زندگی چهار ستونش مال تو خوش رقصی کن دیگران هستند صدای جیغ امبلانس ارزوهایم نزدیک است 21سر بر خاک که مینهی ارام از دیگری باز کلنجار ذهن است که سر میکشد به اشیانه ی عشقش که مبادا اشکی از او در بیکسی فریاد میزند اسمت را/پایان من 1قلم را میگویم چرا کپی میکنی؟میگوید: قرار شد در کار هم دخالت نکنیم عجب!!! 2عالمی را گفتند:علمت به چ کار اید گفت:پزش ما را اید بس است .کارش را کاری نداریم. 3دیوانه ای را گفتند :ار چه مجنون گشتی گفت:به هوشیاری دلی را به دست نیاوردم جنون را ازمایش کنم شاید... 4ادمی را گفتند:علم بهتر است یا ثروت گفت:بستگی به زمانه دارد هر سازی که بزند ما میرقصیم ما حزب بادیم 5روباهی از شیطان گله داشت که چرا؟فریبش داده/شیطان فریاد زد .تو مرا هم روباه کردی به فریبت ادم شدم کم اوردم 6زشتی را خرامان خرامان به شهری وارد شد پادشاه شهر را به نازش فریفت حیف زیبا رویانی که به سبب حیا کلفت زشتی به سبب ناز فریب 7کلاغی را به صدایش سرزنش کردند پاسخ شنیدند دست درازی نکن در خلقت ایزد باشد حکمت دارد 8زندانی را طناب دار بر گردن گفتند بگو کلام اخر گفت :خدایا بگذر از گناه نکرده ام 9گهی زین به پشت و گهی پشت به زین پس هر فرازی نشیبی حاصل/صبور باش 10ادم از ریسمان سیاه و سفید میترسد من از ادم سیاه وسفید به هزار رنگ درونش 11بیا مسابقه دهیم تو یک روز من باش من 10روز تو بردی تمامم برای تو 12دختری را گفتند :چرا هر روز بر یک لباسی گفت :بهتز از انکه هر روز بر دلی 13پسری را گفتند:اگر عاشقی چرا خواستگاری فرار کرد. 14مادری را گفتند از چه رو بی تابی اشک ریخت از رخ عشقم به پاره ی تن 15پدری را پر کنده به کنجی پرسیدند از احوالش سکوتش شکست فریاد سوالم مات غم فرزند 16 پزشکی نوشت دارویی که نباید گفتند چرا؟گفت ما وسیله ایم شفا با خداست. 17وقتی اشپز دو تا شد اش را فاتحه وقتی قلبی عاشق 2شد عشق را فاتحه 18معلمی شاگرد را گفت :شغل پدر شاگرد سر افکنده ومعلم خجل از سوال در جمع/ 19تمام زندگی در 2خور خلاصه نکن نخور/نخواب / 20کلام اخر این که ادما تو همه چی متفاوتن پس درک کن همه خمیر نمیشن تو دستت /مبین 1قناری هم دیگر صدایش به کلاغ میماند صد رحمت به کلاغ/ 2ادمی را گفتند :ار چه بیتابی گفت :ار فریادی که بغضش تاوان گرفت از تنم 3همه از تنهایی گله دارند اخه تو این همه جیغ و داد و صدا مگه تن ها پیدا میشه 3فقط دلم به حال دوستی سوخت که گفت حرفش را فقط مورچه ای فهمید که گلویش را زیر خاک به تاراج میبرد 3درد است تو همه ات احساس باشد به یکی و او با مرگ دست به گریبان 4وقتی قلبی که با تمام وجود دوستش داری نیست همان بهتر که همه جا کویر باشد 5ادمی را امید میدهند که زندگی کند زندگی به ادم فقط درد میدهد که نا امید شود 6صد بار گفتیم میخوانی به دل نگیر به دل میگیری نیا 7ادمیست دیگر می گوید که خالی شود نمیداند که میخوانند و پر میشوند از غم و درد 8وقتی ستاره ای که دوست داری در اسمان پیدایش نمیکنی همان بهتر که شب نیاید تا داغ شوی 9صبر ادم هم اندازه ای دارد گر چه غم اندازه ای ندارد حوصله ی غم بازی ندارم تنم اهنگ دیگریست 10هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و در هر بازدم شکری واجب 11خود را به اب واتش نزن دنیا فایلی ندارد که پرستش کنی خوش باش 12پنجره را که باز میکند غم از اشیانه اش پر میزند و من که اغاز اشک ریزانم چه کنم دوستش دارم 13ضمیر ها یم این روز ها حل شده در ضمیر او اما /او خود حل شده در هیاهوی درد 14ادمیست دیگر دلش که میگیرد می اید اینجا غافل میشود از خود از بس ناامید فراوان اینجاست 15گهی زین به پشت وباز زین به پشت دنیا همه اش شده کولی دادن/ 16ادمی را باید تنی از فولاد می افریدند یک مشت پوست و استخوان چه به این همه غم 17هر شب به خودم قول میدهم غم بس هر شب میشکنم و باز توبه میکنم خوب شد در توبه باز است 18نمیدانم کجای جاده گمت کردم که اینجا پیدا شدم اگر میخوانی زود بیا پروازم نزدیک است 19ادمی را گفتند :چرا تنهایی ؟؟؟ خندید و گفت :از چوب دوست تنها ماندم در خودم 20قالب تهی کردم وقتی گفت: اخراجی از دیدم من مسافر چشمانش بودم باز مسافر خاطراتش کرد مرا 21میدانی اخر دنیا شد وقتی جایم ندادی در چمدان سفرت قلبم را ربودی ممنون که بردی ان را 22زغال که باشی میگویند پوستش سیاه است کاری ندارند به قلبت عینک را که برداشت مات شد اما دیر برداشت 23توالی روز شبمان شده حسرت خدایا خوابمان را نکن حسرت 24گفت برایم بنویس دوستم داری چه طور وقتی زخمی ام از دوست 1باختم به دخترکی که تمام غرورش را در کاسه ی گدایی اش ریخته بود و با خجالت مینگریست به سکه ای که پرت میشد .... و او که اه میکشید/ 2باختم به اشک یتیمی که غذای هرشبش انتظار بود ومن که خوش بودم با هوس های پوچم/ 3باختم به تنهایی که در تنهاییش ذوب میشد ومن که جک میسرودم تا جمعی نیششان باز شود تا بنا گوششان/ 4باختم به گیسوان زیبای دخترکی که هر روز سپید میشد به غم درونش ومن که موهایم را پیرایش میکردم با اب وتاب به هوس تن/ 5باختم به اشک مادری که چروک صورتش به سبب رخ من فرسوده میشد و من که غرق در بازی های بچه گانه ام.../ 6باختم به همسایه ی نگون بختم که در حسرت نانی و من که فربه میشدم هر روز به میل انچه مد بود/ 7باختم به جسد پدری که دود شد از غمم و من که دریغ از بردن حتی اسمی از او در ذهن/ 8باختم به قلمی که مینوشت برای هر ادمی جز انکه ارزو داشت نامش برده شود حتی اگر کوچک بر کاغذی 9باختم به تمام خوشی هایی که قسمت نکردم گوشه اش را با احدی 10اری من همه ام را باختم به همه ی ان ها که همه شان درد بود و درد/ 11راستی حقیقت ادم چیست؟؟؟ فرق انسان و حیوان چیست؟ 12هیچ کس نشناخته این موجود دو پا را فکرش و ذهنش به کدام ناکجا اباد به گل نشسته؟ 13هر روز سازی مینوازد و برای نواختنش نقشه میکشد برنامه میریزد /فیلم میسازد /تا در نهایت احساسی را در گلو خفه کند/ 14ادم های زمان من بهترین دروغ ها را میسازند تا ضربه زنند به هم نو عشان به کدامین حق/وبه کدامین دلیل/ 15عجب بازی گران ماهری شده ایم در بازیه مرگ احساس ها. 16راستش کفتار میدرد حیوانی را به سبب غریزه اش اما هم نوع را دست درازی نمیکند اما ما چه؟؟؟ 17هر که درونش را میخواهد تهی کند از واقعیات انگ یاغی میزنند/وارشاد را انگ دیگری 18به کدام یار میشود گفت انچه وجود دارد نابودی دختری به فقر نابودی یتیمی به بیکسی هرزه شدن زنی به نداری ویران شدن اشیانه ای به نداشتن اشیانه 19ادمی است دیگر گاهی که امپرش بالا میرود مینویسد اما تا مینویسد بغضش میترکد و جا میماند در حسرت نگاه همان دخترک فقیر خیابان شهرمان/ 20تقدیم به روح زیبایت به اشک درونت به قلب مهربانت به غرورت اشک ریختم به دردت نوشتم به خدایت گله کردم به ارزویت اه کشیدم به ندایت نوشتم به کاسه ات خیره ماندم به ادم های شهرت صدایت را رساندم اما به تمامت باختم و شرمسارم از ... 1اگر دنیا فقط زمانش یک ثانیه بود همه اش را برای تو میخواستم 2صدای تپش های قلبم به 10000در ثانیه میزند وقتی نگاهم ذوب نگاهت میشود 3هیچ کس دلیل شب بیداریم نفهمید جز نسیمی که از بامت به بام قلبم سلیب میکشد 3به هیچ کس التماس نکرد قلبم اما به تو انقلاب التاسم 4زیباترین ستاره ی اسمان را نشان زدم به عشق تو خدایا نمیشود روز هم ستاره باران میشد تاب ندارم تا شب/ 4کویر هم با تو زیباست جنگل بی تو کویر 5ساعت را کوک میکنم اخر دنیا نمیدانی چه لذتیست لمس لحظه های با تو ارمیدن 6هم اسمانت زیباست هم زمینت با او قبر هم جای تنگی نیست اگر باشی در اغوشم/ 7هر چهار فصل برایم زیباست اما فصل تو هوایش هوای دیگریست/ 8نوشیدن اب خالی هم مرا مست میکند به شرط انکه ساقیش تو باشی 9ای کاش زندگی دنده عقب داشت زمان ساکن میماند با تو بودن پایانش همه درد است 10ساعت را کوک میکنم اخر دنیا تاب پایان ندارد قلبم چه زود میگذرد ثانیه ها وقتی از تو میگویم 11میخواهم ذوب شوم تمامم در یک کلمه از تو که بگویی دوستم داری 12بوی تو ترکیب دو جنس ناب است فقط بوی تو را میدهد / 13خدایا عمرم را در اغوشش و روی قلبش به پایان برسان 14من مجنونم به حتی یک نگاهت تنم میرقصد وقتی نگاهت در نگاهم مات میشود/ 15میدانی اخر دنیا میشود برایم وقتی کلنجار میروم هر شب با غم هایت 16دوست داشتم زمین بودم هر جا ردی از پایت انجا باقیست من این را میخواهم/ 17شعر هایم برای تو نه قافیه دارد نه بند نه لفظ دارد نه ناز ساده میگویم دوستت دارم 18کاش خورشید ان قدر گرم نبود به ذوب بدن اگر میشد ان را هم به پیشکش می اوردم 19امشب دلم یک کنج میخواهد وتو فقط تو 20زندگی چهار پایه دارد و چهار ستون چهار ستونش مال تو خوش رقصی کن من هستم و تو همین و بس/ 1این بار که امدی در بزن تو حالا نمحرم قلبمی/ 2قلبم را شکافت جراح جز اه ندید...اه کشید/ 3لعنتی امضا تو از همه قرمز تر بود...گم شو.../ 4دلم یک کنج میخواهد تن ها ...بی تو ...بی اب و دانه/ 5دیدار ما به قیامت دنیایم شد جهنم...بکش خلاصم کن/ 6پاک کردم خودت را کلت را از قلبم تو باش و دیگری.../ 7برای مرگ هم این روزها باید التماس کنی .../ 8در دنیای مجازی هم جایی سالم نبود همه زخمیند/ 9چه عاشقانه سوختم چه بیرحمانه نیستی/ 10دل به خرچنگ دادن جز چنگال حاصل نشود بر دل/ 11محبت در گرانیست کرکس را حریص بر لاشه ات روزی/ 12دلی را شکستم تا دلی را شاد شکست دلم به ان فریاد/ 13از دنیا سوختنش مال ما به نورش پز دادن مال دیگری/ 14کاش فاصله ی بین ما کم نمیشد داغ شدم از لمس تنت/ 15خانه ی دوست کجاست تنگ بغض دل هر جاییه توست/ 16شیمی علم حلال هاست و تو حلال من در قویترین اسید/ 18خدایا میشنوی صدای ترکهای قلبم را همه تکرار نامردمیهاست/ 19شاید باستان شناسی پرده بردارد از مومیایی قلبم و و بازاه. 20گفت برایم بنویس که دوستم داری چه طور وقتی زخمیم از دوست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 21سوت پایان را بزن من لمس دردهای بی علاجم... 22تمام سیال را پیمودم بوی نفرتت همه را الوده کرده نفس نکش 23عاشق که باشی میشوی تنها در سراب دیگری و ارام جان میدهی 24خسته ام از ضمیر تو /تو دیگر حذف شده ای در ضمیر من/ 25بابا طاهر عریان شد به اشعار تو تهی کردی مرا به غرورت/ 26انگار اسمان همه همین رنگیست همه فریاد شکستن میزنند/ 27خراب کردی ببین قلبم حتی حاضر به شنیدن اسمت هم نیست/ 28 سوت پایان من /تو/سوت پایان ما شدن بود/ 29نقطه پایان عشق ...سراب من و تو شد/ 30مبارکت باشد قلبم قلبش در قلب دیگری ارام.و تو نارام/ 31نازترین لحظه هایم به پای مکارترین روباه جان داد/ 1با کسی که تعداد لقمه هایت را شمارش میکند هم سفره نشو روزی دوبرابرش را از تو طلب میکند/ 2تا خوانده نشدی مرو بی دعوت که پای نهی اضاف میشوی از دید میزبان / رازت را بر هیچ مگو او وجودی نیست که تکیه گاهی باشد فاش میکند چون خود قادر به کمک نیست رسوایی عاقبت کار/ تن هایی درد نیست اگر فکرت را در اغوش گیری و روحت را ازاد از تفکر بی جا/ هیچ کس هم دم تنهایی ها نیست اگر بود خود از ان شکوه نداشت خدا راصدا باید کنکور درد زمانه نیست مشق شبانه است با او مسابقه بده تو میتوانی/ به خودت به زیباییت به اراده ات اعتماد کن تو اگر اعتماد نکنی به خود دیگران هرگز/ خدا را دوست بدار هم در شادی هم در غم صدایش کن او میشنود خوب صدا را/ بر وجودی که دم از کمال میزند تکیه مکن کمال مطلق خداست و ولا غیر/ بر تن مناز که عاقبت خوراک عقرب و ماری بر روح بناز که جاودان مانی/ نه ان قدر بخور که فربه شوی و کسل از هر جوششی نه ان قدر کم که پوست بر استخوان گرگ زاده گرگ میشود خطرناک تر ازجدش زمانه فریب هایش بزرگ تر از زمان جدش/ دوستت اگر بر هر چه گفتی خندید شاد مشو روزی بر مرگت هم خواهد خندید باید بر خطایت سیلی زند دوست خوب ان باشد/ نرود میخ اهنین بر سنگ اب بیجهت کوبیدن در هاونگ است پس رها کن کسی که اتقادت را به گوش نمی گیرد رهایش باید/ زندگی بسیار شیرین است اگر گاهی به پایین هم نگاه کنی بر گذشته افسوس مخور مانع از تکرار را باید حسرت را نشاید عاشقی که از احساس زود گذر شکل گرفت تار خانه ی عنکبوت است زود گسسته شود/ می دانی برای اثبات انچه داری در وجود فریاد نزن احساس نیاز که بکنی مورد حمله ای و نابود 3چیز را قدر بدن در فراز ونشیب ها 1چشم بیدار 2ذهن هوشیار 3زبان گفتار شخصیت و منش تو به زیاده گویی وزبان نیست دو چندان گه می گوی بشنو ظرف درنت را بزرگ کن تا اماده باشی برای سختی ها غم ها شکست ها محبت زیاد گرگ را حریص خواهد کرد پس در هر کاری تعاد ل پیشه کن/ به کسی که به تو اموخت احترام باید رهایش مکن از دانشش بهره گیر او دری نایاب است به هیچ کس دل مبند عاقبت مرگ است فکری به عاقبت باید فرصت کوتاه وعمر سوار بر طوفان دروغ مگو مگر زمانی که نزاعی در حال اتفاق شکر خدای عز وجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت همه ان طور که تو فکر میکنی نیستند ادما دارای تفاوت های فردیند و به تعداد ادما افکار متفاوت مراقب اعمالت باش برای هر عملی عکس العملی مخالف ودر جهت عکس ان اگر عملت زشت باشد هدف برنامه تلاش توکل رمز قفل روزگار سطوح زندگی رو بشناس سطح ادما رو پیدا کن با هم کیش خودت پر واز کن جسمت را عریان مکن ذهنت را عریان مکن به پای هرزه علف های باغ کال پرست/ گل باش نه قدر که بویت کنند و دور شوند گوش باش نه انقدر کرت کنند قلب باش نه انقدر که ویرانت کند/ خدا اخمش اخم و لبخندش ارزوی هر ادمی است از او جدا مشو بهترین دوست تن هایی ها است/ از خدا میخواهم در این لحظه کیفر کند گناهم را همین حالا کیفرش سخت درد ناک خواهد بود اگر در ان دنیا/
1اهای روز گار این بار به کدامین بازارت باید بفروشم مهرم را که ارزان نخرند.
2انکه میرود نمی فهمد اما او که بدرقه میکند میداند کاسه ی اب هم معجزه نمیکند.
3گوشه نمیخواستم از زمین /از روزگار/کنج قلبت مرا بس بود برای ارمیدن /دریغ کردی
4درد دارد وقتی چیزی را کسر می کنی که با وجودت جمع بسته بودی .
5گفتی فراموش کن /ساده است/تو فرامش کن /من این ساده ها برایم سخت است/
6اگر حوصله ات سر میرود با دلم بازی نکن من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کردم
7گفتی عاشقی میمانی /نگفتم قلبم را تو میزبانی/
8شبیه بادکنکی شده ام از بغض هایی که به جبر فرو داده ام /التماس میکنم فقط یک سوزن/تکه تکه شدنم با خودم
9جای خالیت را انقدر با چشمانم اب میدهم تا دوباره کنارم سبز شوی/
10وقتی ارزوهایت در حبس باشند فرقی نمیکند در زندان یا در خیابان های شهر ازاد باشی/
11یک نگاهت به من اموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند/
12این که انجا جا خوش کردی دل است /تاب بازی ندارد/شهر بازی جاده اش هموار است
13دل تنگم برای کسی که مدت ها ست بی انکه باشد /هر لحظه زندگی اش کردم
14کسانی که قدر دستان نوازش گر را ندانند عاقبت پاهای لگد کوب را می بوسند.....
15مرا دید ونشناخت .....اهای ایوب ......بیا تا برایت از صبر بگویم......
16تراشکار ماهری شده ام .....از بس تو نیامدی ومن.......برای دلم بهانه تراشیدم.....
17خدایا امشب مهمانم باش به صرف یک قهوه تلخ........وقتش رسیده طعم دنیایت را بدانی.
18هم رو خط زدیم تا به عشقمون برسیم.....غافل از اینکه خودمون خط خورده ی عشقمون بودیم تا به عشقش برسه...
19نبودن هاییست که هیچ بودنی.........جبرانش نمی کنه......
20تو صادقانه دروغ بگو.....من عاشقانه کاری میکنم.....ماه همیشه پشت ابر پنهان بماند
21لعنتی چرا نمی فهمی حتما باید غرق شوم در اشفته بازار روزگار تا بفهمی انچه باید
22خدایا انکه اشفته ام کرد ......اشفته اش کن در تنهایی اش....
1سخت است اغوشت باز باشد
.و او که بیصدا اشک میریزد در زندان اغوش دیگری/
2من به اندازه ی تمام موهایت وفا بودم
و تو به اندازه ی تمام موهایم بی وفا
3سخت است تو را هر روز دیدن
در حالی که دستت در دست دیگری
4سالار همیشه حاضر جاده های تن هایی
با تو میگوید یا بمان یا برو حدوسط جان کاه است
5میترسم از روزی که تو باشی من هم باشم
تو در اغوش دیگری و من در حسرت اغوش تو
6خدایا همه فانی با جفت خود
ما فانی با تنهایی خویش
7ادمیست دیگر گاهی میخواهد یکی زیر گوشش
زمزمه کند دوستت دارم/اما زمزمه های رسیده به گوشم
همه فریاد جداییست/
8سعدی گفت اگر عاشقی کنی و جوانی جاودان مانی
هم عاشقی کردیم وهم جوانی اما شدیم فانی.../
9اگر عشق به تبر باشد و ساز ان
ما میزنیم کلنگ به اهن تا اخر دنیا...
10اگر وصل یار به صبوری حاصل میشد
ما کرده ایم صبوری چه سود که یارمان به دست دیگری اوفتاد/
11سخت است جان دهی برای قلبی که همسایه
نشین تنهاییت بود و حالا هم اتاق دیگری بیخ گوشت./
12زمانی کودکی را به جهل زنده بر گور میکردند
حالا قلب ها را به سبب دوست داشتن زندانی...
13لعنت بر سازی که رقصاند تنم را به ارزوی محال
بوسه بر تنم که پاک ماند ار چه خون شد به اشوه ی تنت/
14لعنت به عاشقی که تیر زد ورفت
بوسه بر عاشقی که ماند به مرحم زخم تنم/
15لعنت به تنی که رفت به هوای تنی
بوسه بر تنهاییم که پاک ماند و نرفت به هوای هر تنی/
16لعنت به لبی که گرفت بوسه از لبی به هوس
بوسه بر لبی که گرفت بوسه از لبی به عشق/
17لعنت به دستی که جدا کرد عشقی از دستم
بوسه بر دستی که پیوند زند عشقی به دستی/
18لعنت به چشمی که نگاهش درید تن گلی
یوسه بر چشمی که نگاهش جان داد به گلی
19لعنت به هرزه بدنی که بود برای همه کس
بوسه بر فقیری که ماند برای یک کس/
20لعنت به غروری که شکست قلبی به فقر جاه ومقام
بوسه بر غروری که نداد تن به هر پادشاهی بر مسند قدرت
21لعنت به رهگذری که داد پند به سببی...
بوسه بر رهگذری که داد پند بی ریا...
22لعنت به دوستی که برد ابروی دوست
بوسه بر دشمنی که نبرد ابروی کسی به گزاف
23لعنت به تنی که هر ثانیه برای تنی
بوسه بر تنی که اب شد برای یک تنی چو شمع/
24لعنت به سراب تو که غرق کرد قلب چو منی
بوسه بر تن هاییم که کنم فکر به اعمالم هر شبی.
1فرهاد هم با این شیرینش کشت ما را
از بس تبر زد بر کوه صدای سازش کوه را هم کرد
2ارام تیغ بکش بر قلبم دو تاست برایش و برایم
برایم را ملالی نیست اما برایش را مراقب باش
همه ام برای اوست
3تک ستاره ام را به خسوفت گرفتی
مرا هم به کسوفت ببر
4پنجره را که باز کردم برو قلبم
باردار دردناکترین هاست تاب نمی اوری
5کلاغ قار قار کرد و بر بام موال نشست
قلبم فریاد زد و بر انتظار هم سفره شد
6لعنت بر عشقی که بوسید و رفت
بوسه بر دشمنی که زخم زد و ماند
8سهراب از گل الود کردن رودش نالید
و من از خون کردن قلب های تن ها در تن هایی
9مگر من جز عشق چیزی هک کرده بودم
قاضی برید حکمم را صبوری را میهمان هر شبم...
9من تاوان عشق را با تو میگویم
یک عمر جاماندن در اغوش دیگری
10ادم برفی را که داشت جان میداد به مهر جان دادم
بیخبر از اینکه جان میگیرد از خودم به وقت هوای دیگری...
11هیچ کس حرف دلم نخواهد نفهمید
جز جراحی که میشکافد بیرحمانه قلبم به بیهوشی.
12خدایا به کدامین ادمت بگویم حرف دل
که رسوا نکند اندرون نهانم همه فاش میکنند.
13ادم ترسیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد
من به ادم سیاه وسفید. به هزار رنگ درونش.
14ذهنم از سرکشی به اسمان گله دارد
بیچاره انگار دستش میرسد؟؟؟؟
15 من تمامم احساس بود برای نگاهش
و او تمام نگاهش احساس بود به دیگری...
16 شبطان از ادم سجده نکرد و از خدا
اما ماند به حرفی که برد او را به دوزخ
ما هر روز سجده میکنیم ادمی را که ببینیم
17تو مگس هم نبودی چه رسد به اینکه نامت
را مجنون نهم.بس است ویز ویزت اشناست.
18از ادم یاد گرفتم بزن و برو /
اگر بمانی میزنند و میروند...
19 نامت را چه صدا زنم بهتر است
هیچ هیچ هیچ...لیاقتت بیشتر نبود.
20ذهن سرکشم نبود سرکش
از بس دید انچه نباید ...شد انچه میبینی.
دنیا مالامال از رنج ها و غم هایی است که گریبان ما ادما رو میگیرد؟؟؟؟؟؟؟؟
تن ها خسته از خستگی روزمره و روحمان خسته تر از تن ها تشنه ی محبتمان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هر نگاهمان التماس میکند محبتی را از هم بالین شب های سرد خفقان گرفته ی زندگی مان؟؟؟؟؟؟؟
روز هامان بد تر از شب هامان باز تشنگی و اتش مهربانی ها مان را انقلاب می کند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چشم هامان منتظر یک نگاه عاشقانه از بازتاب نگاه تن ها کسمان باز به خون نشست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دست هامان نه سوز سرمای زمستان است که یخ زده /اری این سردی از کم بود مهر است؟؟؟؟؟؟؟؟
قلب هامان در زندان کبر به وادیه تباهیه تن هایی مرد و دریغ از یک کلمه که نسارش کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
لرزش تن هامان به دردی لا علاج بدل شده دردی که دارویش /درمانش فقط مهری است که ببارد؟؟؟؟؟؟؟؟
تا کجا میرود عاقبت مان در این زمانه هیچ کس نمی داند جز خودمان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این جا اخر خط نیست برای بشر اینجا اخر امال ارزوهایمان نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی میتوان با قلبی مهربان مهر را در قلبی بیمار ریخت چرا دریغ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمی دانم در کجای این سرزمین و به چه زبان و کلامی میخوانی اما با تو هستم وبا خودم؟؟؟؟؟
تن ادمی ویران این خاک است روزی /چیزی از ادم جز خاطراتش نمیماند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بیایید لا اقل با قلب های همدیگر مدارا کنیم /ما همه از یک خاک /از یک بومیم؟؟؟؟؟؟؟؟
با هم خوب باشیم با هم مهربان باشیم/ لذتی که حاصل می شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بس گواراتر از هر لذتی. کامت را شیرین میکند/پس با هم خوب باشیم؟؟؟؟؟؟؟؟
لحظه ها مان را تلخ نکنیم به کام و زهر نکنیم در گلوی تنها دوستمان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی کوله بار مهرت را پنهان کردی و بار کینه را در جاده های مکر هدیه دادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
روزی بر شانه هایت خواهند گمارد انچه کاشتی بر دیگری و انتقامش سخت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میدانی عزیز شاید کلامم به قول برخی فانتزی ودور از ذهن باشد و تو گمانت این باشد؟؟؟؟
اما کلامم نه از روی خوشی است نه ان قدر فرصت دارم تا بخواهم نظرت را جلب ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کلامم از درد می اید از قلبی که فرصتش اندک و نگاهش ارام ارام به خاموشی ؟؟؟؟؟؟؟؟
کلاممم از دیار صداقت می اید از کوله بار تجربه تقدیم وجود نازنینت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یک یادگاری از غریبه ای که دیار بی کسی ها برایت می نویسد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اری من دیار غم ها برایت مینویسم از اینکه تو خوب باشی و دریغ نکنی مهرت را؟؟؟؟؟//
مگذار قلبی از دستت رنجیده شود /تو بزرگی اگر بمانی هر چند فقیر ؟؟؟؟؟؟؟؟
تو بزرگی اگر مهر ورزی هر چند نیایی در نظر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو بزرگی اگر شادی هایت را تقسیم کنی با هم کیشت هرچند تمسخرت کنند؟؟؟؟؟
تو بزرگی اگر ببخشی و در گذری از تنی و از ببخش تا بزرگ مانی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو بزرگی اگر حتی به چشم نبیند انکه محبت کردی بر وجودش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
روحت را /جسمت را /تنت را /وجودت را دوست دارم ای هم کیش هم راهم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با تو که می اییی / با تو که نمی ایی/با تو که قهری/ با تو که اشتی/؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دو ستت دارم از هر جنس /از هر کیش /از هر دیار/از هر قبیله ای که هستی؟؟؟؟؟؟؟؟
خاک پایتتتتتتتتتتتتتتتتتت را سرمه برررررررررررررررررر چشمانم///////////////////
با تو دوستم تا اخر ین پلکی که بر چشم بر هم میخورد/////////////////
سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد
کجا دستات وگم کردم که پایان من اینجا شد
کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب هرم دستاتو به اغوشم بدهکارم
تو با دلتنگی های من تو با این جاده هم دستی
تظاهر کن ازم دوری تظاهر میکنم هستی
سرررررررررررررررررررااااااااابببببببببببببببببببب
تو اهنگ سکوت تو به دنبال یه تصویرم
صدایی تو جهادم نیست فقط تصویری میبینم
یه حسی از تو در وجودم هست که می دونم تو رو دارم
واسه برگشتند هر شب در ها رو باز می زارم
یه عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشق
یه عاشق چیزی جز عشق تو سرش نیست
یه عاشق فکر سود وضررش نیستتتتتتتتت
همه خوب وبد قصش و میخواااااااااااااااااااااااااد
یه عاشق نگرون اخرش نیستتتتتتتتتتتتتت
یه عاشق مثل من مبهوت یارههههههههههه
دلش تو سینه دائم بی قرااااااااااااااااارهههههه
یه عاشق مثل من خوشبخته باااااااااا عشق
کنارت راضیه از هررررررررررر جی دارههههه
از عشق تو بی تاااااااااااااااااااااااااااابمممممممم
از عشق توووووووووووو مجنوووووووووووووونمممم
نا شکریییییییییییییی نکن عششششششم
نا شکرییییییییییییی نکن جوووووووووووووووونم
چی کااااااااااااار کردههههههههه قلبم دست وپاشو
نمیییییییییی دو نم بگمممممم حااااااال و هواشو
یه عاشق مثل من میییییییییمیرررررره بی تو
دیگه ازززززززز من مپرسسس چون وچرا شو
از عشق تو بیتابم از عشق تو مجنونممممم
ناشکری نکن عشقم /نا شکری نکنننن جووونم.
نمی دانم در کدامین نقطه ی این شهر رها مانده ای که تاب از
تنم بریده و نوای بی کسی ات را گرگ نمایی زوزه کشان به گوشم
میرساند و نگاهی از من به اسمان فریاد میزند کمکش کن
می دانی دلم امشب هوای پریدن از دیار تن را دارد
اگر جایی برای ارمیدن داری فریاد کن اسمم را
هر چه از باور بود سوخت چیزی از عشق نمانده در
در پستوی خانه ام جز هو هو یگرگی که در تاریکی
دندان تیز میکند به بریدن تنم.
فریاد اخرین التماسم را یادت هست پر از مهر بود
حالا اخرین فریادم را به وادیه زوزه ی یک گرگ نما
با تمام نفرت از زمانه انقلاب میکند گلویم
می بینی ادم های خوش قلب شهرمان چه بی رحمانه حمله
میکنند بر پیکر هم نوعشان کفتار حالا نامی اشنا در
شهرمان وگرگ نماها میهمان هر شب سفره هایمان
زیبا گفت مترسک از حاصل عشقش به کلاغ
اما همه خندیدند به کلام زیبایش
دیدی تنها راست شهرمان مترسک زشت شد
همه فریب خوردند به زوزه ی گرگ نماهای نیرنگ باز
زمان نابودیه عاشقانه های تکراریست
قلب ها نفرتانه ها را میل میکنند با
اشتهای دو چندان زوزه ی گرگ نما انگار
دل نشین تر از ساز تبر فرهاد ها
نگفتم عشق را نباید بر کوله بار هر ادمی نهاد
میبینی بر فنا رفت این کوله بار زیبا
بندش در دهان گرگ نما چه کار؟؟؟؟؟
راست گفتی انکه بر در می کوبد شبا هنگام به
کشتن چراغ امده است نور را در پستوی خانه نهان
باید کرد و شوق را در اندرون دل نهان می باید
نگفتم عریان نکن تن را در خلوت خرچنگ های شب
حالا تو ماندی ویک جای خم بر بدن و گرگی گه
زوزه میکشد رسوایی ات را و تو جا ماندی در
روح رنجورت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خاموش قلب را ربودن به زوزه گرگ نما
حاصل نشود یک دنیا صبوری یک دنیا مرام
یک عمر وفا یک دنیا باور میطلبد
بیجهت فریاد نزن عشق را
عاشقی که از تا تن به دست وپایت اوفتاد
به اخراج تو روزی از خانه اش همت گمارد
سیر که شود تو در لابلای دندان گرگ نما
به مسلخی با تمام ارزوهای زیبایت.
میدانی با صدای زوزه ی گرگنما که پای در
خلوت تن هایی نهی از تن لاشه میماندو از
روح هیچ اثری.
دستتاگر از سردیه زمانه یخ بست عیبی نبود
قطعش کن اما اگر در چنگال گرگنما نهادی
او میدرد هم تن هم روح هم ارزو
اگر از دوستبر تو پندی رسدبه وادیه فراموشی نباید
اورا ملالی نیستاماتو رابهدلیل خود سریت روزی
ملامت خواهد کرد و تو اسیر در چنگال گرگ نما
تا مادام که ادمی گرفتار طمع تن به هوا رود
زوزه ی گرگ نما سایه ادمی وفریبش انقلاب میکند تنهایی شب را
ندای تن به وصل وجاودانگی روح به گل نشست
و تن جان داد در هوای تن باز فریاد رسوایی
هر دو در فریاد گرگ نما
بر مسند قدرت
راز خلقت را این بار جسم پیروز
وروح تن داد به شکست جسم
حق داشت شیطان
ضعیف باید اسیر زوزه ی شیطان میشد.