هم سلولی...
زمین صدایش میزنند اهالی شهر گاه نوازشش میکنند شب ها وقتی ارام رویش ارمیده اند . گاه میشکافندش باز به وقت ارمیدنی ابدی . اما این اغاز و پایان فلق و شفق نیست خوب گوش کن صداها انعکاس هر لحظه طغیان فریاد قاصدک هایی را خبر میدهند که از هر طرف راهشان مسدود خیس و بارانی روزگار سپری میکنند no speak we people are whit eyes dark . and love is now dark and very fuuny plz...off , .... tooo and we no can anderstan...in niht stop...stop you drink an caffe or milk....off eyes ....no peaple ...no speak توی دنیایی که قسم هاش دروغه . به چه امیدی؟ افسوس ... وو .. دعا نکن داداشی...خدا خیلی سرش شلوغه هوا مه الود بود مترسک عاشق شده بود کار از کار گذشته بود......نگاهش اما فقط چشم های معشوق میدی . انگار هوش از سرش پریده بود وقتی بیدار شده بود که فلق سینه دریده بود ....روشنایی که فریاد شب شکافت تازه نگاه این مترسک به دست های عشق برق از سرش پراند اری چمدانی در دست....تمام بی قراریش را در دلش منفجر کرد/ کرم بود به امید پروانه شدن پیله شکافت سیال درید بالش شکستند...زخمی رهایش کردند اردک زشتی که حالا غوی زیبایی شده است کجایی روزگار همه ی ان هایی که طردش کرده بودند حالا تنها امیدشان گوشه ای چشم های مهربانش است چ توالیه معکوسی میزند ساز ناکوک این بی وفایی ها خسوف دارد اری غروب دارد.....سختی دارد سر گیجه دارد... . . با تمام بی رحمی گاه می سوازند تمامت را . اما با تمام این مه گرفتگی ....خسوف ماه . برکه هنوز به ساز ماهش خوش رقصی میکند/ تقصیر ما نیست روی حرفمان نمی مانیم . این مقصر لعنتی زمین است . که هر روز خودش را دور میزند . بلهههههههههههههه . مقصر اصلی همین است همه بکشیمش تا دیگر کسی بیخ گل.ویمان را نکشد مبادا بفهمند ما از درون تهی شده ایم والا/ حقیقت را با تیغ شرعی به مسلخ می کشیم ارزش عمیق هر کس به حرف های نگفته اش است حتی کفش هم اگر تنگ باشد زخم می کند /// // / دل که دیگر جای خود دارد به مسلخ مبر این پنج مانند دیگر این بی دفاع است بین این همه نامشروع بی کلاه خفه خواهد شد این روز ها خدای سکوت شده ام نگاهم اما گاه سکوت میکند گاه فریاد می زند . . و من همیشه به دنبال کسی می گردم تا معنای یک نگاه خسته را بفهمد .. .. .. زمان اثبات هیچ است ...در خلقت ادمی... وقتی همه ایینه را به بهانه ی خودشان دست بگیرند/ و خدا زمین را افرید اسمان را هم ادم را که افرید خسته از فریب این دو پا ... عشق را نیز توام با خلقتش افرید اری حالا او دیگر انتقامش را گرفته بود رفت تا استراحت کند/ شکوه نکن ای دل در بلند ترین نقطه از دنیا فقط با صدای بلند سکوت کن / / / راه زمین را بستند.... . . تا اسمان خدا دست نیافتنی تر جلوه کند ...ادم ها شانه هایشان سرهایشان منت دارد خدا اما خیلی وقت است منتظر انتظار غریبی داشت مترسک // // / پس از سال ها روی دو پا ایستادن / / قاصدکش خیس بود ....خیسسسسس . . درد دارد دیگر نه تابی در بدن...نه پایی برای رفتن نه مجالی برای ماندن داشته باشی/ در تنهایی خدایی هست /// / گوش به زنگ......اغوش باز / دست طویل / که هرگز در بین این همه هیاهوی فریب مان نیست / فقط یک نگاه...یک صدا... یک حواس جمع تنهایی را میشکند این خدا......معجزه میکند جاده ای خواهم سرود / / بدون قافیه / / / اما تمام فاصله هایش .......ردیف باشد / / و من انتهایی برای این جاده خواهم سرود / بن بستی باشد برای پاهای خسته ادم ها بس دیگر پیاده رویه هر دم سراب ادمیان خسته/ بیهوده دل مبند بر این تخت روی اب // / / روزی تمام این اسکله ها . زنگ خواهد زد/i عشق یعنی اختیار دهیم تا نابودمان کنند // / / اما ایا اگر اعتماد کنیم . هم . این . کار را میکنند در نقاشی هایم تنهاییم را پنهان میکنم در دلم دلتگی را در سکوتم حرف هایم را.. در لبخندم غصه ها //////// چه دلی خردسال دارم . ساده میخندد..ساده.می نگرد....ساده می پوشد.....ساده میبخشد/ هیچ گاه به کوچه ی بن بست . . ناسزا نگو ///// رنج بن بست بودن برای کوچه بس است به خواب هایم دیگر . سرک نکش . تو نمی دانی ...تمام تو را یک جا قورت داده ام . تمام نامردمی ها . بدی هایت را..مانند زهری که . عاقبت مسموم خواهد کرد... . این زندگی من است ...دردناک و بی درمان اما دوستش دارم....تمامش را با تمامت نفس میکشم . .....دست هایی در دست باد.. به کجای این شب تار. . بیاویزم قبای کهنه ی ..... خود را . . . افسوس که افسوس من افسوس بود/ نترس جانم / ظرفیت باور من به اندازه ی / تمام دنیاست . . تو . دروغت را بگو..... خدایا . یا نوری بیفکن یا توری . . . ماهیه قرمز کوچکم . . از اقیانوس تاریک می ترسد............./ دعا کردیم..بمانی....بیائی کنار پنجره...باران ببارد و باز شعر مسافر خاموش خود را بشنوی . اما دریغ ..رفتن .... راز غریب همین زندگیست . . رفتی پیش از اینکه . باران ببارد/ پنجره را که باز می کنی دلم می اید و لب تاقچه ی نگاهت می نشیند . . . ببین چه بی دام و دانه جلد نگاهت شده / فکر می کردیم ...عاشقی هم بچگیست اما حیف این تازه اول یک زندگیست / زندگی چیزیست شبیه یک حباب عشق ابادیه زیبایی در سراب / فاصله با ارزوهای ما چه کرد / / کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد/ تمام مزرعه کافر صدایش زدند // // / گل افتابگردانی را که / عاشق / باران / شده بود/ خیابان های تنهایی دلی ول گرد میخواهد/ و اوازم بدون تو سکوتی سرد میخواهد/ / برایت مرده بودم تا برایم تب کند قلبت/ / / ولی حتی نپرسیدی دلت همدرد میخواهد/ تو تغییر نور را در اسمان /// / / تماشا میکنی من چشم های تو را / / این زمین نمی دانم به چه دل خوش است / و قتی تمام ماه / محصور برکه میشود گناه ادمی چیست/ تنهایی عاقبت هر ادمیست // // / زندگی را در تنهایی باید ساخت ....باید تنهایی را کمی فکر کرد / به اینکه مسیر را چگونه باید ادامه داد / تنهایی درد زمانه نیست / مشق شبانه / است...خوب تمرینش کن این روزها همه می خواهند جای خالیت بگیرند /// // / چه می دانند / جای خالیت هر روز اشک باران میکنم / بی خبرند اگر وارد حریمت شوند / لاجرم غرق خواهند شد/ وقتی دیدیم سوز سرما ی بی کسی / / انسانی را به لرزه انداخته / لطف میکنیم به هم اگر به جای روشن کردن کبریت / / و اتش زدن احساسش / فقط برای لحظه ای ناچیز / شانه باشیم...برای سرگیجه هایی که شاید روزی حول محور تنهاییه خودمان / / راه را بر تنفسمان سد میکند تو فقط / سیب بچین / من قول میدهم تا اخر عمر / / ادم شوم / یک گوشه بنشینم تا اخر بویت کنم / ................. عشق / تب دار میکند....در تمام شریان این سه حرف رسوخ میکند / مثل سنگ های رسوبی که طی سال ها / به تدریج در اعماق شکل می گیرند / ان قدر / لایه هایش زیباست که ....هر بندش بند بند میکند تن را / عمر من است / بی انتها به دریا میزند....طغیان نبودنت .... / / در من چه میکند این روزها ...نجات نمی خواهم ....نباشی مرگ می خواهم/ ادم ها متفاوتند / طرز برخورد با ان ها را باید اموخت / با وارنگی ها باید .....کنار امد / با نامردمی ها ...هم / سایه ها همیشه ممتد ....دنبال گرد ادمیند / لحظات یکسان نیست عمر را / تلخش .....شیرینش ....شورش ...بینمکش...در هم طغیان میکند بازار...زمان را / و در میان این همه تناقض / جاده صدا میزند ....باید رفت ...توفق کنی محکوم به تصادفی / کوله بار مسافر باید همیشه اندوخته ای از / تمام انچه باشد که این جاده با تمام وارونگی هایش قصد مسدود کردن دارد/ کاش / هنوز یادم هیچ تصویری از شما نبود / کاش / بودنتان را لمس نکرده بودم / کاش مرا ان زمان که کودکی شیرخوار بودم ....ترک کرده بودید / ادمی دنیایی دارد به پهنای کف دستانش اما / دلی دارد به پهنای ....تمام خاطراتش / لذتی دارد....... با صدای مادر بیدار شدن و با اخم پدر خوابیدن/ از کل دنیا / برخی / سرهایی می طلبند برای شانه شان . . لا مصب . . روده درد میگیری ....اپاندیسیت نترکونی همون یکیشم روشونه هات زیادته ها....حذف بشه راحت تر افقی نمی شی ایااااااااااااااااااا؟؟؟؟ عاشقی / دوسش داری / تمام زندگیته ......واسش می میری .....دلتنگش می شی / / / همه چیزته ..... / / یه لحظه جات رو باهاش عوض کن .... دردت اومد اره بای حرف مفت ممنوع روی پیشانیه برخی ادم ها باید نوشت / / خدای احساس / / این قدر حس انسانیتت رو به رخ نکش / رفیق دادا نزنی هم از سکناتت ....می باره ترکوندی / خاموش/ امروز پس از مدت ها امدم اینجات به خانه ی خلوتم / / باز امدم اینجا ....باز امدم انجا / بوی لعنیت هنوز ...هم اینجا...هم انجا ....و من هست خود را شرمسارم به نیستت / / این دل را نوشتم / / امضا ....متین.ک / مخاطبم تمام علتم برای بازگشتی دیگر تا پر کنم جای خالیت را / / تا بدانی شانه هایی منتظر ارمیدن سری است که قولش را به / / این دل لامروت داده ام/نیای خانه راهم نخواهد داد/ مترسک را به جرم دوستی با پرنده دار زدیم ////// // / که مبادا به بوسه ای / تاراج دهد مزرعه را / / براستی زمانه مرگ عاطفه هاست ...قحطیه عاطفه به یک بوسه میزان شد/ تازه سیب چیده است او حوا / تو ادم / میهمانت کرد به عشق ورزی / گفت دوستش داشته باش....فریاد میکشد دوستت دارد / لا مروت بگیر دیگر دستش را بگیر / تمام شادی هایم را در دنیا به / تو / هدیه می دهم / / کمش را خرده مگیر / این تنها سهم من از دنیاست روزی از تمام این دیوار های محکم خواهم گذشت /// // / روزی جایی همین حوالی / / تو باران را روی پلک های زیبایت جاری کن / / من خدا را به درمان دردهایت صدا من /// // / پایان تمام سکوت ها می شوم / اگر / تو / فریاد بکشی... انتظار شکست/ مثل باران هایی که وسط یک افتاب داغ / پر از حرارت ناگهان تن ادم را خنک میکنند / / برخی ساز دهنیه خودشان را می زنند / فارغ از فصول / می بارند تا اثبات کنند...ادم هایی هم هستند...تک پرند و غیر / / قابلند به پیش بینی...راستی که با هر ذهنی باید / / ذهنی پیشه کرد و خردی اندیشه