هم سلولی...
خیلی وقت است شمارش معکوس پایان یافته . . . به توان صد هم بتازی . . باز قصه ی این غصه ها ....نفس می گیرد از لحظه ها/ برای پنهان کردن باطن زشتش . . دستور داد یک راس ادم . . بیاورند ....احساس پاکش را قربانی کنند . . تا کمی دل از فولادش ارام گردد . . این ها عقده های روانیه ادمیانی اند....که عمق ادراکشان از زندگی . . فقط تا نوک بینی شان اندازه دارد . . . لطف می کنیم سرمان را گاهی جای سر دیگری و قلبمان را گاهی کنار دردهای دیگری . . قرار دهیم/ پراکندگی های ذهن این روزها . . بی اعتماد سر به کدام ناکجا اباد گذاشته . . حرف مفت است . . حماقت است امروزه روز........ساده تمام انچه داری رو کنی صادقانه . . اینجا دروغ نگویی...کلاف به سری . . گم خواهی شد بین این همه تضاد . . خدایا کمی زمینت را سم پاشی کن....زمانه بد دروغ گویی شده از 3 کس دوری کن . . 1-ادم های کینه ای . . 2-ادم های خیال باف . . 3-ادم های دم دمی مسافر کناریم که پیاده شد . . پنجره ای گیر اوردم . . . مابقیه مسیر را گریستم..... امروز باز یکی امد . . هوای تو را در اتاقم پاشید....بوی اشنا . . بعد از اینکه کمی قلبم از تپش ایستاد . . ارام که شدم . . لعنتی تو نبودی...فقط بوی تو را می داد همین/ مدارا کن ای دل . . زمانه سخت درگیر غرور خود گشته . . و ادم هایی که گله دارند . . تو مدارا کن پاسی از شب نمانده ....ارام بگیر ...ارام باش . . زمانه از فریاد باز نمی ماند . . تو سکوت کن ...فقط نگاه کن.....گاهی باید یک گوشه بنشینی و فقط نگاه کنی/ دنیا دیگه از این کثیف تر نمیشه . . زمانه ای که ادم هاش . . ارزو دارند وقتی دل دادند....فقط برای یک لحظه حس کنند . . تمام دنیای عشقشون هستند . . و بی تاب اون یک لحظه چه درد هایی رو که به جون نمی خرند . . خدایی دقت کن دنیای کثیف و بی هویتی داریم . . دنیای ما دنیای فزونی فاصله ها . . تهی شده از درک اصل خلقت به پیش می تازد همیشه باید باشد کسی که . . فقط شادی هایت را نخواهد . . باید باشد کسی که قامت تحملش ان قدر باشد که گاهی با تو اشک بریزد . . باید باشد کسی که تنگ تنگ شیشه ایه قلبت را . . به هوای تازه تر نشکند . . باید باشد کسی که درک کند میان راه رفیق نیمه راه نباشد . . می دانی رفیق ساده نیست زندگی . . اینجا زمان زود می گذرد اما گاهی دقایقش سال و روزهایش قرنی . . پس باید باشد کسی که همه چیز را با تو قسمت کند . . انکه شادی هایت را می خواهد . . و غم هایت را منها کند لایق دوستی نیست رهایش باید/ مترسک از مزرعه می گفت . . پرنده حواسش گرم عشق بازیش بود . . مورچه می اندوخت انچه از دانه بود برای نجات زندگی . . جاده سکوت کرده بود . . و این ادمی باز متوالی تکرار اشتباه می کرد . . خدا چشم می پوشید . . نارفیق نیش خند زنان انتظار ویرانی می کشید ...هم نوعش را . . و در میان این همه تکرار هیچ کس فکر پند گرفتن از . . روزگار نبود . . و باز انتهای این جاده بن بست دلی خسته فریاد سکوت خواهد شکست . . باز دلی خواهد شکست و دلی گوشه نشین انچه نباید تکرار می شد/ باز بازی شروع شد . . سوت اغاز را بزنید....این بار دوباره دلش را سفره کرده . . چه ساده میهمان را به خانه ی دلش راه داده . . کاش انتهای این سادگیه دوباره . . ویرانیه قلبش نباشد . . و زمان خواهد گفت بیچاره دلش پنجره را که باز می کنی دلم می اید و لب . . تاقچه ی نگاهت می نشیند . . می بینی چه بی دام و دانه ........جلد نگاهت شده بعضی ها همان بعضی ها بمانند . . بهتر است . . تو صدایشان کنی . . حرمت می شکنند........احترام قی میکنند . . مراقب تنهایی باید بود............ارزش دارد ......نباید ان را با هر کسی قسمت کرد/ تمامی ندارند این خواسته ها . . مرزی ندارند ارزوها . . وقتی بن بستی ندارند ......امیال ادمی . . منتهی الیه ادمی می شود اشوب ذهن....مثل سرابی در کویر . . نه تشنه ای سیراب خواهد شد . . نه ارامشی چه قدر نیستی... . . از این همه .....نبودن .....لعنتی...حوصله ات . . . سر نمی رود هر وقت دنبال مجرمی که ارامش را . . از من ربوده می گردم . . به هیچ کس جز خودم نمی رسم . . اری ارامش را جز کرده های خود ...هیچ اویی نمی تواند بگیرد . . به دنبال هیچ کس نباید گشت/ کتاب مقدس ادم برفی ها . . . فقط یک ایه دارد . . . دل گرم نشو/ صادقانه بگویم. . صادق بودن این روزها . . سخت است .....هر کس صداقتش را به رخ کشید . . صادقانه کنارش خواهند گذاشت . . چه دنیای خوبی شده ایم....انکه مقرب تر . . مغرب تر تناقض تلخیست . . امدن خورشید و رفتن ماه . . انگار عمری به دنبال هم می دوند . . اما هیچ وقت یکدیگر را نخواهند دید.....مثل حباب روی اب بغض باران و . . خواهند ماند تا ابد یا ازاد کن . . . یا زندانی شو . . بی رحمی است .....یادگاری نوشتن رو رفتن یادمون باشه بی جهت نه کسی رو عاشق خودمون کنیم . . . نه منتظر بذاریمش . . . اگه نیستیم تا اخر ....همون اول سوت پایان بزنیم . . تا هرزگی های زمانه . . عشق و به نفرت بدل نکنه .....و نسل های بعد از ما دیگه عاشق هم نشن عشق یعنی اینکه . . . هیچی اگه بگم دیگه کسی عاشق نمیشه . . پس بهتره فقط یه کلمه . . مبهم بمونه ....چون واقعا درکش خیلی عمر میخواد . . خدایا میدانم نمی شود . . مرا دوباره به کودکیم برگردانی .....نمی دانم کجای جاده گناه کار شدم . . اما . . فرصتی بدهی جبرانش میکنم . . حال کودکی را می خواهم که بی اعتنا به اینده می بخشد . . توانم ده تا بتوانم ببخشم هم مجنون دیوانه بود . . هم لیلی درمان . . اما هر دو مذاب در زمانه شدند . . نمی دانستند....قصه انگار زمان فهمش دیروز بود . . امروز اهنگ دیگری برای . . با هم بودن باید کوک کرد....انگار یک رنگ بودن....تکرار مکررات است . . و دلی که عشق ورزید بیگناه به مسلخ می رود/ چشم هایی همیشه/ . . در امتداد خاطره/ . . تو را در انتهای ذهنش که نه/ . . وسط قلبش خاکوبی کرده/ . . دیدار مان باشد .....به قطع زمان .....ان جایی که هیچ عقربه ای نیست/ . . تا صدای تیک و تاکش مزاحم باشد برای/ . . بیقراریمان/ خدایا رحم نکن . . ادم ها یی که با تمام پاکی افریدی . . روزگاری است با شیطان . . هم بسترند.....برخی هم که مدعی بر پاک بودن نفس می کشند . . در لاک دفاعی ارنج بازی ریخته اند . . انگار مربیه ذهنشان حکم بر سکوت ممتد داده . . تو رحم نکن فانی شده ایم . . این روزها انقراض چه را تماشا می کنی... تابستان از راه رسید زمین . . . زمین خنک بازی هایش را کنار خواهد گذاشت . . فصل حرارت . . فصل گرمیه نفس های خورشید فرصت است تا چتر . . خسته از بارانی های فریب کنار اتاق به روزهای . . اخرین نفس های دروغی که زیر ش . . گفته اند حالا ارام در گوشه ای از سکوت باز فریب کاری های زمانه را شمارش کند .. مترسک داشت جان می داد . . . اما پرنده . . . هنوز به سادگی اش میخندد....این را می گویند ابهام یک مرگ . . تا کی تاب اورد مترسک بی گمان . . چندی نمی پاید غم قفس به کنار . . . انچه عقاب را پیر میکند . . . پرواز کلاغ های بی سر و پاست با ادم ها طوری باید برخورد کرد . . مطابق ظرفیتشان . . مطابق با انچه از دنیا ی پیرامونشان یادگرفته اند . . پا را وقتی فراتر از درک ادم ها بالاتر گذاشتی . . مکدر می شوند از انچه تو بیش داری . . پس باید گاهی با فهم ادم ها مدارا نمود چه احساس تلخی دارند قدم ها . . وقتی اخر راه . . اول راه می شود برایشان.....ماگزیمم حرکت . . مینیممم سکون را هدیه میدهد . . این سرزمین نبوغ ادمیست با کلنجارهایی از ذهن عاقبتش انگار بن بست است فانوس خاموش نشو . . . تمام شد........ . . . رفتن توضیح اضافه نمی خواهد....تو نورت را چرا در ظلمت گرفتی/ عشق دروغ نیست . . این ادم های گله ای با دروغ های فله ای . . . چنان با تیر گردنش را میزنند . . که ته قصه جز نفرت باقی نمانده