هم سلولی...
زیر اسمم خط کشیدم تا چشم سرت بهتر ببیند ////// /// // / اما غرور لعنتیت غلط املایم تصویر کرد خوب پاکم کردی دیگر حتی اثری از من باقیمانده نیامد/
نظرات شما عزیزان:
سرزده رفتیم خونه یکی از آشناها
بچه صاحبخونه گفت : عمو ما میدونستیم شما میاین خونمون
گفتم : عزیزم ازکجا می دونستین ؟
جواب داد : مامانم چای آورد تفاله چایی اومده بود روی استکان بابام
بابام گفت الان یه خری میاد خونمون !!
❥.FAR.❤.HAN.❥ + جمعه 17 شهريور 1394
/ 3:24 /